ویژه نامه ی سلفیه » تاریخ فرهنگی سلفیه: از متن گرایی تا زمینه گرایی
عنوان: تاریخ فرهنگی سلفیه: از متن گرایی تا زمینه گرایی
تاریخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1392
شرح:


تاریخ فرهنگی سلفیه: از متن گرایی تا زمینه گرایی


دکتر حسن بشیر[1]


مقدمه
دعوت سلفیه از همان آغاز با واژه «گذشته» و «گذشتگان» همراه بوده است. این گذشته را نمی‌توان نوعی تاریخ‌گرایی محض دانست، بلکه همان‌گونه که تاریخ فرهنگ[1] با تاریخ فرهنگی[2] متفاوت است، تاریخ فرهنگ سلفیه با تاریخ فرهنگی سلفیه که نوعی از فرهنگ‌گرایی[3] بر آن حاکم است، متفاوت است. در این‌جا همان‌گونه که تاریخ فرهنگی درصدد تبین معرفت‌شناسی فرهنگی در طول تاریخ است و تاریخ فرهنگ را بیان نمی‌کند، بلکه خود این تاریخ فرهنگی است، تاریخ فرهنگی سلفیه، به دنبال معرفت شناسی و تحلیل تاریخ ذهنیت[4] حاکم بر‌ جریان سلف‌گرایی در ساختار فکری و عوامل آن، چگونگی شکل‌گیری آن و سرانجام نحوه بروز آن در صحنه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در فرآیند تاریخ است.
تحلیل چنین جریانی از تاریخ فرهنگی سلفیه نیازمند مراحلی است که به شرح ذیل در این مقاله مورد توجه قرار خواهند گرفت.

4-1. تحلیل معناشناسانه مفهوم «سلف» و «سلفیه»
تبیین معنای واژه «سلف» از دیدگاه‌های معناشناسی و از دو منظر معنای متنی و معنای زمینه‌ای بیش‌ترین سوءتفاهم را در طول تاریخ اسلامی ایجاد کرده و منشأ ظهور جریان‌های قشری‌گری، اخباری و وهابی از یک طرف، و جریان‌های اصلاح‌گری، نوگرایی اسلامی، و بازگشت به هویت اسلامی شده است.
معنای متنی، تفسیر ظاهری، نحوی و صوری لفظ است که در وضع مشخص، معین شده است (گولد، 1376، صص 90-789؛ کلودر، 1379، ص 83)، اما در مقابل آن، معنای زمینه‌ای، معنای حاصل از تعامل لفظ با تاریخ در بستر فرهنگی‌ـ اجتماعی است. به عبارت دیگر، معنای زمینه‌ای به جنبه فرا ظاهری دلالت داشته و در فرآیند گفتمان به‌وجود می‌آید که بیش از آن‌که تنها به معنای صریح لفظ استناد کند، به معنای شکل گرفته لفظ در طول تاریخ در ارتباط با ساختارهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی دلالت دارد. در آن صورت، معنا را هرگز نمی‌توان ثابت و قطعی فرض کرد. «بدین بیان که معنا در ذات چیزها وجود ندارد، معنا ساخته و تولید می‌شود، معنا حاصل و نتیجه یک رویه دلالت است.» (مهدی‌زاده، 1387، ص22). «پس معنا به زمینه‌گرایی – چه مکانی و چه تاریخی – برمی‌گردد؛ یعنی زمینه‌گرایی فرهنگ در قالب فضا و زمان.» (فیاض، 1381، ص 260).
در حقیقت، «معنا» (معنای زمینه‌ای) خروج از لایه ظاهری لفظ و حرکت در دو جهت درونی و بیرونی آن است که ریشه در تحلیل گفتمانی، نشانه شناسی و زبان‌شناسی دارد. استروس خروج از لایه مزبور را برگرداندن به یک زبان متفاوت دانسته و می‌گوید:
«معنا نداشتن یعنی قابلیت هر نوع از داده را برگرداندن به یک زبان متفاوت است.» (لوی استروس، 1376، ص27.)
این زبان متفاوت، ریشه در دلالت‌های ضمنی دارد که فراتر از معنای صریح لفظ است که این معنا «یک معنای ناب حقیقی و جهانی است که اصلاً ایدئولوژیک نیست» (Chandler, 1994) معنای مزبور بر اساس یک خوانش آلتوسری چنین می‌توان گفت که گرچه ما نخست «معنای صریح» لفظ را یاد می‌گیریم (Silverman, 1983, p.30) به عبارت دیگر، معنا هنگامی که در بستر تاریخی –فرهنگی به ایدئولوژی‌های گوناگون آغشته می‌شود، به «معنا» تبدیل می‌شود که این معنا با به دست آوردن هژمونی برخاسته از قدرت‌های زمانی – مکانی تجسم یافته در ساختارها و عوامل مختلف، به یک «فرامعنا» تبدیل می‌شود و از معنای ظاهری و نحوی دور می‌شود.
بر پایه چنین تفکیکی میان دو گونه معنا، بحث سلف‌گرایی از یک سو با جهت‌گیری معنا تبیین و از سوی دیگر با جهت‌گیری معنایی مورد تفسیر قرار گرفته و مکاتب و نحله‌های فکری و اعتقادی و سرانجام هویتی را به وجود آورده است، که با دیدگاه اول، معنای ظاهری و قراردادی پایه تحلیل و برداشت‌های بعدی بوده و در دیدگاه دوم، تحلیل نشانه‌شناسی و گفتمانی و برداشت‌های فراظاهری و فرالفظی از واژه مزبور مورد استناد قرار گرفته و جریان‌های متفاوت اندیشه‌ای و اعتقادی را به وجود آورده است. در این بحث بر این نکته تأکید خواهد شد که دریافت‌های «معناشناسانه» و بر پایه «معنای تحت اللفظی و صریح» مسلمانان را به سوی قشری‌گری، اخبارگری و وهابی‌گری کشانده و برداشت‌های «معناشناسانه»[5] با رویکرد دلالت‌های ضمنی و زمینه‌ای، آنان را به سمت اصلاح گری، نوگرایی اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی برده است. بنابراین، تبیین معنای صریح واژه «سلف» ما را با لایه ظاهری و لفظی و به عبارتی نحوی[6] آن آشنا می‌سازد که این تبیین نه تنها مصادیق انفرادی آن را بازگو می‌کند، بلکه دلایل گرایش‌های بعدی در حوزه ارتباط آن با معنا را نیز مشخص می‌سازد.
البوطی معتقد است:
«سلف در دوران کوتاه خود، بیش از خلف در دوران طولانی خویش، پیشرفت و تحول داشته‌اند. بنابراین، در دو زمینه تحول و ثبات معیار پیروی از سلف چیست؟ اگر مقصود از واژه «سلف» معنی لغوی آن باشد، این واژه – درست همانند واژه «قبل»- دارای معنایی نسبی است که در زمان‌های متوالی، هر زمان نسبت به زمان قبل از خود صدق می‌کند؛ چه هر زمانی نسبت به زمان‌هایی که پس از آن آمده «سالف» (سلف یا گذشته) و نسبت به زمان‌هایی که قبل از آن آمده و پیش‌تر سپری شده، «خلف» است. البته این واژه معنی اصطلاحی ثابتی – جز این معنی- یافته که از همین مفهوم (که اصلاح شده) فراتر نمی‌رود و به مفهومی دیگر جز آن انتقال نمی‌یابد. این واژه هنگامی که معنی اصطلاحی آن موردنظر باشد، در مورد شایسته‌ترین عصر اسلامی و سزاوارترین آن‌ها به اقتدا و پیروی از آن به کار می‌رود. معنی اصطلاحی ثابت و مشخص این واژه، همان سه قرن نخست حیات امت اسلامی، امت سرورمان محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.» (البوطی،‌1383، ص 19)
این معنا، در محدوده تفاوت میان گذشتگان و آیندگان با تأکید بر عنصر زمان و عوامل انسانی آن که در «سلف» و «خلف» منعکس شده‌اند، حرکت می‌کند. البوطی علاوه بر معنای تحت اللفظی این واژه، تعریف اصطلاحی آن را نیز آورده است که در مفهوم زمان گذشته (سه قرن اول هجری) نهفته است. واژه مزبور از نگاه زبان‌شناسان دیگر، در همین محدوده لفظی و نحوی، دارای معناهای دیگری نیز می‌باشد که به چند تعریف در این حوزه اشاره می‌شود. تعاریف مزبور در همان حوزه معنای صریح، ولی در شکل مصداقی آن شکل گرفته‌اند. این شکل مصداقی در جریان‌های مختلف هویتی و دینی به اشکال گوناگون بروز کرده که در تاریخ اسلامی نیز نه تنها ظهورهای مذهبی، سیاسی، فکری و فرهنگی داشته است، بلکه عاملی برای فرقه‌گرایی، تکفیرگرایی و تروریسم دینی نیز بوده که نوعی از عمل‌گرایی علاوه بر عنصر نگرشی و تحلیلی بر آن حاکم بوده است.
ابن فارس واژه سلف «س ل ف» را به معنای دلالت بر تقدم و ماسبق (قبل) دانسته و سلف را کسانی می‌داند که در گذشته بوده‌اند. (ابن‌فارس، 1368، ماده سلف.)
در همین زمینه ابن الاثیر (د. 630/1232) در النهایه به دنبال مصداق‌شناسی «سلف» بوده و می‌گوید:
«تابعین صدر اول اسلام به سلف صالح نامیده می‌شوند.» (ابن الاثیر، 1357)
التهانوی (د. 1158/1745) نیز این واژه را از منظر تبعیت و تقلید در دین نگاه کرده و چنین معنا می‌کند:
«سلف در شرع به معنای هر کسی که در دین تقلید می‌کند و از اصول آن تبعیت می‌کند.» (التهانوی، 1963، ج3، صص 676-677)
در یک تعریف دیگر چنین آمده است:
«سلفی کسی که است در احکام شرعی به کتاب و سنت رجوع کند و به غیر آن‌ها رجوع نکند.» (المعجم الوسیط، 1960، ج1، ص446)
با چنین رویکرد محدود ارجاعی به کتاب و سنت و چشم‌پوشی از به کارگیری ادله دیگری هم‌چون عقل که می‌تواند در تبیین کتاب و سنت راه‌گشای اساسی تلقی شود، نوعی از تقلید مطلق به‌وجود می‌آید که با جریان اجتهاد در طی زمان در تعارض می‌باشد.
«سلف گرایی در معنای لغوی به معنای تقلید از گذشتگان، کهنه‌پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سَلَفیه (اصحاب السلف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، صحابه و تابعین دارند. آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آن‌چه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوب‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.» (هاتف، 1386)
معنای نحوی و تحت‌اللفظی پیش گفته را می‌توان در دو مقوله تبیینی و روشی و هر کدام در دو محور طبقه‌بندی نمود:
1. مقوله‌های تبیینی
1-1. زمانی: تاریخ‌گرایی، نسبی‌گری زمانی، نگاه به گذشته؛
1-2. مصداقی: تابعین صدر اسلام، سه قرن اول هجری.
2. محورهای روشی
2-1. تشریعی: فقط رجوع به کتاب و سنت؛
2-2. پیروی: تقلید و تبعیت.
با خروج از معنای ظاهری و ورود به معنای درونی و فراظاهری یا معنای زمینه‌ای «سلف»، طبقه‌بندی فوق نشان‌دهنده بُعد دیگری از معنا است که می‌توان آن را در مفهوم «هویت» نشان داد. اگر هویت‌یابی انسان را در طول تاریخ یک نیاز اجتماعی بدانیم، مسلمانان در طول دوران حیات اسلامی نه‌تنها همیشه به لحاظ احساس نوعی از نوستالوژی به گذشته درخشان نیز، هویت جایگاه مهمی را در این دیدگاه تحول‌گرایانه اشغال کرده است. بنابراین، مقوله‌های فوق را از این دیدگاه نیز می‌توان به 4 بخش تقسیم نمود:
1. هویت‌یابی تاریخی: در این هویت، مسلمانان به دنبال پیوند تاریخی با گذشته‌اند. این گذشته‌گرایی نوعی از استمراریت مفهومی، فرهنگی و دینی را تداعی می‌کند.
2. هویت تشریعی: در این هویت، مسلمانان تداوم تشریع را با الگو سازی برداشتی از گذشتگان و عدم دخالت دادن تأویل‌ها و تفسیر‌های شخصی در امور شرعی را دنبال می‌کنند.
3. هویت‌یابی مصداقی: در این هویت، مسلمانان به دنبال بازنمایی الگوهای مصداقی اعم از افراد، رفتارها، کردارها و سرانجام هر آنچه که می‌تواند به عنوان مصداق مورد پذیرش، شایان پیروی باشد.
4. هویت‌یابی روشی: در این هویت، مسلمانان احیای هویت اسلامی را نوعی از دنباله‌روی روشی در کلیه زمینه‌ها از جمله استنباط احکام شرعی، شیوه نگاه به تحولات زمانی و مکانی و پاسخ‌گویی به خواسته‌ها و پرسش‌های جدید بر پایه چگونگی برخورد گذشتگان در تاریخ اسلامی از جمله سلف صالح می‌بینند.
مسلمانان در طول تاریخ اسلامی، چه در دوران گذشته درخشان و چه در زمان افول آن دوره، همیشه درصدد تثبیت هویت اسلامی یا به دنبال احیای این هویت بوده‌اند. این شیوه هویت یابی در تاریخ معاصر، جریان‌های مختلفی را به وجود آورده است که همه این جریان‌ها را می‌توان در دیدگاه اصلاح گرایانه‌ای دانست که نوعی از «سلف گرایی» بر آن حاکم است.

4ـ2. جریان سلفیه به مثابه رویکردی اصلاح گرایانه
4ـ2ـ1. معنای اصلاح‌گری
جریان سلفیه و نگاه به گذشته برای احیای هویت اسلامی، بیش از هر چیز یک جریان اصلاح گرایانه است. این اصلاح گری جهت گیری‌های متفاوت داشته که می‌توان آن را در نگاه فلسفه، نگاه دینی، نگاه اجتماعی و نگاه سیاسی مشاهده نمود.
اندیشه اصلاح گری از دیرباز در جامعه اسلامی به عنوان رویکردی تجدد گرایانه برای احیای اندیشه‌های اسلامی حضور مستمر داشته است. این رویکرد نوعی از واکنش مثبت در برابر هویتی است که در هر دوره‌ای از تاریخ اسلامی به گونه‌ای متفاوت ظهور یافته و عکس العمل‌های گوناگونی را به وجود آورده است. اندیشه «اصلاح» و در مقابل آن «افساد»، ریشه در قرآن کریم داشته که مکرراً نیز مطرح شده است. اصلاح در اینجا به معنای سامان بخشیدن، نقطه مقابل افساده است که به معنای نابسامانی ایجاد کردن است.
«اصولاً اصلاح طلبی، یک روحیه اسلامی است، هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبی است؛ زیرا اصلاح طلبی، هم به عنوان یک «شأن پیامبری» در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلامی است. البته هر امر به معروف و نهی از منکر، لزوماً مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هر اصلاح اجتماعی، مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست. پس هر مسلمان آشنا به وظیفه، از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر می داند، نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاصی دارد.» (صاحبی، 1367، ص14)
اندیشه اصلاح طلبی حداقل عمر هزار ساله در اندیشه مسلمانان اعم از سنی و شیعه دارد. پایه این اندیشه بر این استوار است که در اول هر قرن، یک مجدد و احیا کننده ظهور خواهد نمود. «پیشینه تاریخی این فکر، به حدیثی منسوب به حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باز می‌گردد، با این عبارت که «خداوند بر سر هر صد سال، کسی را بر می‌انگیزد، تا دین این امت را تجدید کند».»[7] (صاحبی، 1367، ص16). حدیث مزبور به جنبش اصلاح طلبی مشروعیت بخشیده و به عنوان یک ضرورت تأیید شده از طرف شارع مقدس مطرح شده شده است.
«اصلاح اسلامی، حرکتی است انقلابی، انقلاب در افکار، فرهنگ، اخلاق و روحیات انسان‌ها، و به موازات آن، تغییر در نظامات اجتماعی فاسد حاکم بر آنها. بنابراین، اصلاح اسلامی تغییری است در جهت رشد و کمال انسان، که هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم می‌شمرد و هم سیستم‌های حاکم بر اجتماع را بر حق و عدالت و صواب و صالح وا می‌دارد.» (همو، ص27).

4ـ2ـ2. ریشه‌های اصلاح گری
ریشه‌های اصلاح گری در جهان اسلام را می‌توان در دو رویکرد مهم فکری دانست که هر دو در مفهوم «بنیاد گرایی»[8] خلاصه می‌شوند. بنیاد گرایی مزبور نیز ریشه در نوعی از تفکر دارد که می‌توان آن را گونه‌ای از «گرایش عقلی» دانست که دو محور آن «عقل گرایی عرفی»[9] و «عقل گرایی منطقی»[10] است. «عقل گرایی عرفی» یک عقل گرایی ابتدایی است که به «متن»[11] بیش از «فرامتن» یا «زمینه»[12] اهمیت می‌دهد و تفسیر عقلانی خود را بر آن متکی می‌داند. در اینجا می‌توان گرایش‌ اولی را «محافظه کاری دینی»[13] و دومی را «آزاد گرایی دینی»[14] نامید. سردمداران این دو رویکرد در تاریخ اسلامی اولی به نام «اهل سلف» و دیگری به نام «معتزله» ثبت شده است.
عبدالحلیم محمد معتقد است:
«درگیری فکری در جهان اسلام بر دو محور اهل سلف و معتزله است. درگیری میان این دو گروه، درگیری جاودانه میان کسانی که می‌گویند: دین متنی است که تبیین و تفسیر کننده آن علل نزول، زبان و روایت‌هاست و بین کسانی که می‌گویند: دین متنی است که عقل آن را تفسیر می‌کند و تبیین می‌سازد. دیدگاه محافظه کاران این است که عقل باید از نص (متن) پیروی کند، به ویژه در مسائل ماوراء الطبیعه.» (عبدالحلیم محمد، 1964، صص119ـ 120).
جابری در کتاب الفکر السلفی می‌نویسد:
«سلفیه یک جهت‌ گیری فکری محافظه کارانه است که در ایمان خالص همان گونه که در کتاب و سنت وارد شده است، متجلی می‌شود.» (الجابری، 1367، ص39)
«مقصود از «قرآن کریم» کلام خداوند است که بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به شکل لفظ و معنا یا «تلاوت»[15] نازل شده است.» (الجابری، 1367، ص39)
این دو جریان همان گونه که رفت، بر نوعی از درگیری عقلی بر مبنای نگاه به «متن» قرآن کریم و سنت نبوی متکی است. در هر دو جریان، معنای متن مقدس با سنت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تفسیر و تبیین می‌شود. بنابراین، بیش از هر امر دیگر این «سنت» است که می‌تواند در پیروی‌های بعدی مهم‌ترین شاخص و معیار باشد. بنابراین، معنای سنت و برداشت‌های بعدی از آن، عمده‌ترین عامل در ایجاد اختلافات بعدی بوده است. در اینجا نگاهی هر چند کوتاه به معنای «سنت» می‌افکنیم.
بنا به نقل از الرازی، حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:«سنت آنچه از طرف رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطرح شده، و بدعت آنچه که پس از وی احداث شده است.»[16] (الرازی، 1972، ق3، ص251).
غزالی (د.505/ 1111) در این زمینه می‌گوید:
«سنت، کلام خداوند است که بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل می‌شود، ولی تلاوت نمی‌شود؛ در حالی که قرآن تلاوت می‌شود.» (الرازی، 1972، ق3، ص251)
جرجانی (د.816/ 1413)‌ می‌گوید:
«سنت از نظر لغوی عادت یا راه است، پذیرفته شده یا غیر پذیرفته شده، و از نظر شرعی آنچه که از پیامبر صادر شده است که مورد توافق است. و سنت بر دو نوع است: سنت هدایت و به آن سنت مؤکد گفته می‌شود، و سنت زائد که در شریعت به معنای راه طی شده در دین است، بدون این که واجب یا فرض باشد و این سنت زائد آنچه که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به آن مواظبت می‌کرد، ولی احیاناً آن را نیز ترک می‌کرد.» (الجرجانی، 1938، صص 107ـ‌ 108)
الکستلی (د.901/1495) در همین رابطه معتقد است:
«سنت، راه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و جماعت است؛ یعنی راه صحابه». (الکستلی 1326، ص17)
البزودی می‌گوید: «اختلافی در سنت وجود ندارد. سنت همان راه طی شده در دین است.» (به نقل از التهانوی، 1963، ج3، ص705، ماده سنن)
ابو البقاء می‌گوید:
«سنت اعم از حدیث است، چون شامل: فعل و قول و تقریر است.» (به نقل از التهانوی، 1963، ج3، ص705ـ 706)
طبقه بندی تعاریف فوق از «سنت» را می‌توان در جدول شماره (1) خلاصه نمود.
شخصیت
معنای سنت
منبع
غزالی
وحی بدون تلاوت
الغزالی، المستصفی
ابن منظور
سنت همان صورت شی‌ء است. سنت= تصویر
ابن منظور، لسان العرب المحیط،‌ماده سنن
جرجانی
سنت: عادت و طریقت
الجرجانی، التعریفات
الکستلی
راه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و جماعت (صحابه)
الکستلی، حاشیه علی شرح العقائد للتفتزانی
البزودی
راه طی شده در دین
التهانوی، الکشاف
ابو البقاء
سنت عام‌تر از حدیث است، شامل فعل و قول و تقریر
التهانوی، الکاشف
جدول شماره(1): طبقه بندی تعاریف سنت
تحلیل معنا شناسانه تعاریف پیش گفته شده از «سنت»، بیانگر وجود چندین محور معنایی مهم است که می‌توان آنها را به شرح ذیل خلاصه نمود:
ـ وحی (کلام خدا)؛
ـ عمل (تصویر فکر و ایمان)؛
ـ طریقت (عادت‌ها و اقدامات)؛
ـ راه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛
ـ راه صحابه؛
ـ راه طی شده در دین؛
ـ فعل و قول و تقریر؛
محور‌های مزبور از منظری دیگر می‌توانند به شکل ذیل طبقه بندی شوند:
1. وحی: کلام خدا؛
2. عمل: راه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، طریقت، راه طی شده در دین.
به عبارت دیگر، طبقه بندی فوق کاشف از دو وجه معنایی از سنت است که عبارت‌اند از:
1. وجه الهی (و حیانی ـ تشریعی)؛
2. وجه انسانی (عملی ـ رفتاری).
البته وجه انسانی باید مستند به فعل، قول و تقریر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشد.
هر دو وجه حاکی از ریشه‌دار بودن سنت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کلام خداوند است که قرآن شکل تلاوت شده آن و فعل و قول و تقریر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) شکل تلاوت نشده آن است. تجلی این سنت در اعمال تابعین صدر اول، نوعی از «تکثرگرایی»[17] عملی همان کلام تلاوت نشده خداوندی است که در سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) متجلی شده است. بنابراین، برداشت رویکرد بازگشت به گذشته در جریان سلفیه نوعی از بازگشت به مرحله «کلام غیرتلاوت شده خداوند» است که می‌تواند در هر عصری انسان را با کلام خداوند پیوند دهد.
جریان سلفیه در این بستر تاریخی اشاره مداوم به اوایل اسلام داشته که این گرایش به گذشته را می‌توان گونه‌ای از «اعتیاد به گذشته»[18] دانست. البته این نگاه به گذشته، علاوه بر آنچه که از معناشناسی سنت استنباط شد، بر دو اصل دیگر نیز استوار است:
1. کلیات اسلام:
«امروز نعمت خود را برای شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.» (مائده:3)[19]
«در این کتاب از چیزی فروگذار نکردیم.» (انعام: 38)[20]
2. تعلیمات رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
مسلمانان و از جمله سلفیان تعالمی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را الهام یا وحی خدا می‌دانند و این سخنان را جزو وحی ای که بر وی از جانب جبرائیل بیان می‌شود، نمی‌دانند و آن را تعلیم مکمل طبیعی قرآن مجید می‌دانند و معتقدند دین را تنها از دست خدا و پیامبر او می‌توان گرفت. در نتیجه، برای اصلاح‌گران سلفی ایمان به اسلام اصلاً به معنای ایمان به دو منبع یاد شده است که عبارت از وحی خدا و سنت رسول خداست.
این استدلال سلفیه به برداشتی از یک حدیث معروف از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نسبت داده شده است:
«واپسین کامیابی این امت تنها از راه توفیقی حاصل خواهد شد که در آغاز با آن کامیاب گشتند.»[21]
سلفیان بعد از قرآن و سنت که به‌عنوان دو منبع اصلی هدایت و تنها راه توفیق خود می‌دانند، یک منبع دیگری را هم مدنظر دارند؛ ولی نه به عنوان منبع اصلی، بلکه به عنوان مکمل سنت و وحی است که با عنوان الگو و راهنما و پیروی از شیوه‌ی ساده و حقیقی از زندگی سلف نیکوکار بوده؛ در نتیجه،‌ تلقی و اقتباس اصلاح‌طلبان سلفی از اسلام را می‌توان چنین گفت:
«پایه های اساسی اسلام وحی قرآن، سنت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و شیوه اسلاف صالح می‌باشد،[22] با در نظر گرفتن این سنت از لحاظ محتوای تعبدی و اخلاقی». (خان احمد لو، 1384)

4ـ3. کرونولوژی جریان سلفیه به عنوان رویکردی متن حضور
همان گونه که رفت، رویکرد‌های اصلاح گرایانه در جهان اسلام «متن محور» یا «زمینه محور» بوده، که اولی منشأ ظهور جریان های اخباری و وهابی‌گری، و دومی عامل بروز جریان‌های اصول گریایی، نو گرایی اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی شده است.
در اینجا اشاره‌ای به کرونولوژی جریان متن گرای سلف گرایی (سلفیه) در تاریخ اسلام می‌شود. طرح این کرونولوژی از آنجا اهمیت پیدا می‌کند که شناخت تحول تاریخی، خود زمینه ساز درک و فهم تاریخ فرهنگی حاکم بر این جریان در طول تاریخ اسلامی است.

4ـ 3ـ1. جریان سلف‌گرایی در صدر اسلام
«اسلام» دین ابراهیمی است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خاتم انبیای آن بود. بنابراین، اسلام کنونی با حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آغاز نشده، بلکه ریشه در گذشته دینی داشته و به عبارتی جریانی است که نگاهی به سلف گذشته داشته که پدر آن حضرت ابراهیم (علیه السلام) بنیانگذار «اسلام» است.
اولین حرکت در نگاه به متن در عصر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مقدس شمردن «نص قرآنی» و طرد شبهات در این زمینه بوده است. تنزیه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و عصمت وی، مهم‌ترین دلیل بر این تقدس و عدم بروز هر گونه انحراف در این رابطه بوده که با آیه قرآن کریم «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» (النجم: 4)[23]، مورد تأکید قرار گرفته است.[24] ابن تیمیه که یکی از سلفیان معروف است، در همین زمینه می‌گوید:
«سلف [گذشتگان] در این زمینه موضع گیری مشخص داشتند و آن عدم پذیرش شبهات بود، چون بااصل قدسی بودن شریعت تناقض دارد.» (ابن تیمیه، 1962، ج1، ص330)
بنابراین، موضوع قدسی شمردن «متن»، از همان صدر اسلام به عنوان یک رویکرد یقینی مطرح بوده، که متعاقباً این تقدس از متن مقدس وحیانی به سنت صادره از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و نهایتاً به هر آنچه که توسط تابعین آن حضرت در سه قرن اول هجری انجام می‌گرفته، امتداد یافته است.

4ـ3ـ2. جریان سلف‌گرایی در زمان خلفا
مهم‌ترین شاخص‌های جریان سلف‌گرایی در زمان خلفا در دو محور خلاصه می‌شوند:
1. تأکید بر عدم تفسیر به رأی و تأویل در زمینه‌های عملی و تشریعی؛
2. پذیرش مطلق اسما، صفات و افعال. (عبدالرزاق، 1944، ص121)
غزالی اختلافات و خونریزی‌های صورت گرفته در آن دوران را عمدتاً ناشی از تکیه کردن بر رأی و قیاس می‌داند. (الغزالی، 1937، ج2، ص60) که نوعی خروج از متن گرایی و ورود به عالم فرامتن است.
این حرکت فرامتنی در خارج از شبه جزیره عرب باعث ظهور فرقه‌ها و مذاهب مختلف شده که در عراق و شام ایران آن روز (بلاد فارس) بروز و ظهور‌های گوناگونی داشته است (الجباری، 1367، ص66). این جریان‌ها را می‌توان در سه گروه شیعه علوی،[25] گروه امویان و جنش خوارج[26] مشاهده کرد.

4ـ3ـ3. جریان سلف گرایی تا ظهور مذاهب و فرق اسلامی
جریان اموی با پایان بخشیدن به دوران خلفا در حدود سال 41 هـ (661م) و تشکیل دولت امویان، بر جهان اسلام حاکم شد. در این دوره بحث‌های فکری و اندیشه‌‌ای گسترش یافته و دو حوزه مهم را شامل شدند:
1.مباحث کلامی؛
2. مباحث تشریعی.
به عبارت دیگر، مباحث مذکور دو جریان «عقل گرایی» و «نقل گرایی» (الجابری، 1367، ص79) را در میان مسلمانان آن روز تقویت کردند.
ابن خلدون این دو جریان را وابسته به دو منطقه مهم دانسته و نوعی از «منطقه گرایی»[27] را بر آن حاکم دانسته است.[28] «مباحث عقلانی متکی بر رأی و اندیشه در عراق و به ویژه در کوفه، و مباحث سلفی که بر روی کتاب و سنت تأکید و تکیه می‌‌کرد و در مدینه منوره بود.» (الجابری، 1367، ص79).
«در این دوره، رجال حدیث بر ظاهر حدیث و روایت تکیه می‌کردند و متمسک به کتاب و سنت و پیروان سیره صحابه و آنچه از آنان صادر شده است، بودند. و برای عقل هیچ جایگاهی در امور اعتقادی و دین نمی‌دیدند.»[29]
«النشار» سلف‌گرایی این دوره را اولین گام در پاسخ به گرایش‌ها و فعالیت‌های فلسفی در تاریخ اسلام که عمدتاً توسط گروه‌ معتزله در دو قرن دوم و سوم هجری گسترش یافته بود، دانسته و آن را حرکتی در جهت پاسخ گویی به «اهل التعطیل» می‌داند. (النشار و الطالبی، 1971، ج8، صص18ـ 19)

4ـ 3ـ4. جریان سلف‌گرایی از قرن دوم تا قرن 13هجری
این مرحله شامل چندین دوره زمانی است.

4ـ3ـ4ـ1. اندیشه سلف‌گرایی در زمان ظهور مذاهب (از قرن 2 تا قرن4 هجری)
در این دوره،‌ اندیشه سلف‌گرایی در مکتب حدیث (مکتب اخباری) جلوه‌گر شده بود. بنا به قول مقدسی، اتباع و پیروان این مکتب التزام کامل به نص و متن داشتند. امور دین را استحسان می‌دیدند و توجهی به قیاس و نظر نداشته و به کتاب‌های فلسفی گذشتگان یا متأخرین در علم کلام ایمان نداشتند.[30] مکتب مزبور تأویل و تفسیر به رأی در مورد قرآن را مردود می‌شمرد.[31] جایگاه پرورش این مکتب در حجاز و به ویژه در مدینه منوره بود. این مکتب سلفی از پذیرش حرفی و لفظی نص قرآن عدول نمی‌کرد و هیچ گونه دیدگاه دیگری را نمی‌پذیرفت. (المقدسی، 1916، ج5، ص70)
دو دلیل اساسی در این رابطه وجود داشته که این گرایش سلفی را مورد تشویق قرار می‌داد.
1. سادگی برداشت از اندیشه اسلامی: و وجود صحابه و تابعین و تابع تابعین (پیروان و پیروان پیروان) در میان آنان. (الجابری، 1367، ص86) لذا به آنان «اهل حدیث و اصحاب اخبار» گفته می‌شد.
2. ثبت احکام واصله از صحابه صدر اسلام: لذا مطالعات زیادی در مورد حدیث و خبر به اشکال مختلف صورت گرفته و آنها را از نظر متن و سند طبقه بندی کردند،[32] به دور از ظن و رأی و قیاس که در میان معتزله معروف بود.[33]
دو گروه مهم در مدینه این جریان سلفی را رهبری می‌‌کردند:
1. جریان شیعی که در پیروان امامان پس از امام حسین (علیه السلام)،‌امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) شکل گرفته بود که بر سنت و احادیث و روایات تأکید فراوان داشتند.
2. جریان پیروی از صحابه که طرفداران مالک بن انس (د. 179/ 795) بر آن تأکید داشتند. مذهب مالکی، مذهبی است که بر کتاب و سنت تأکید داشت. (الجابری، 1367، صص88ـ 91)

4ـ3ـ4ـ2. اندیشه سلف‌گرایی پس از ظهور مذاهب
در عصر آل بویه (334ـ 447/ 945ـ‌1055) مرحله جدیدی از تاریخ اندیشه و عقیده اسلامی آغاز شد. در این دوره، اندیشه‌های سلفی که بر کتاب و سنت قائم بود، مورد تأکید قرار گرفت. در دوره سلجوقیان (447ـ 590/1055ـ 1193) نیز به نقل از یاقوت حموی، مورخ معروف، تعصب و افراط گرایی غلبه نمود که به سبب و لعن و حتی تکفیر و قتل و سوزاندن رسید.[34] دوره سلجوقیان، دوره‌ای بود که در میان محافظه کاری و تجدد دینی سرگردان بود. در این دوره بود که غزالی (د.505/1111) جنگ خود را علیه فلسفه آغاز نمود و عقل گرایی را تا حد بسیار زیادی به تعطیلی کشاند، سقوط بغداد (656/1258) نیز عاملی اساسی برای عقب نشینی بحث‌های فکری و اندیشه‌های رسمی به حساب می‌آمد؛ به ویژه آنجا که به مذاهب و فرق مختلف وابسته بود. لذا در این دوره تفکر سلف گرایی سنی دوره نسبتاً آرامی را طی نمود.
در این دوره از تاریخ اسلامی، اندیشه سلف گرایی سنی در خارج از عراق و در دو حوزه کلامی و تشریعی شکل گرفت که سردمداران این جریان «ابن تیمیه»[35] (661ـ 728/ 1262ـ 1327)‌و شاگرد وی ابن قیم را رهبری می‌کردند.[36] ابن‌تیمیه، پدر جریان وهابیت، از نظر دیدگاه حنبلی بود، ولی سپس میان مسائل معقول و منقول به شیوه خود وحدتی ایجاد کرد و با بسیاری از فقها و صوفیان آن زمان درگیر شد.[37] افراط گرایی ابن تیمیه به آنجا کشیده شد که زیارت قبور انبیا و صالحین را حرام دانسته و قائل به تجسم خدا از نظر جهت و مکان و استوا گردید[38] که در این رابطه علمای زمان، وی را یک گمراه، بدعت گذار و منحرف از دین دانستند (عویس، 1970). ابن تیمیه در قلعه دمشق زندانی شد تا در آنجا مرگ وی فرا رسید (728/1327ـ‌1328). سلفی‌ها به ویژه وهابی‌ها وی را احیا کننده دین و منجی سنت می‌دانند.[39]
عصر ابن تیمیه، عصر ظهور سلف گرایی افراطی بود. ویژگی‌ مهم این عصر، عقب نشینی امت اسلامی به دلیل هجوم مغول‌ها به سرزمین‌‌های اسلامی و ظهور حکومت ایلخانیان در بغداد بود. محافظه کاران مسلمان این دوره را به عصر بی‌ایمانی مردم به اصول اعتقادی و جدا شدن آنان از شریعت اسلامی می‌دانستند. ابن تیمیه در این عصر منادی بازگشت به گذشته اسلامی و احیای سنت شد. وی بر «احیای آنچه که صحابه معتقد بودند، آنان که اسلام را از سرچشمه‌های اول آن گرفته‌اند»[40] تأکید می‌کرد. «ابن تیمیه به حق از سلف صالح تبعیت کرد. وی به مذهب حنفی اکتفا نکرد؛ حتی می‌توان گفت که مذهب جدیدی به نام «تیمی» که مختص وی است، ایجاد کرد.» (الجابری، 1367، ص107) این مذهب مهم‌ترین اجتهادات وی را منعکس می‌کرد. در این اجتهادات وی عقل رامورد هجوم قرار داد و عدم صلاحیت آن برای رسیدن به معرفت یقینی را ثابت نمود وی تأکید کرد که راه معرفت حقیقی و یقینی فقط «فطرت است که خداوند بشر را بر آن فطرت آفرید.»[41] الجابری، ابن تیمیه را حنبلی و مقلد ندانسته، وی را یک مجتهد و صاحب مذهبی جدید می‌داند که در این رابطه وی «به حق رهبر وهابیون است.» (الجابری، 1367، صص107ـ 108)
روش ابن تیمیه را شاگرد وی به نام ابن قیم الجوزیه کامل نمود.
جلال الدین سیوطی (د.911/1505)‌ میان مذهب ابن تیمیه احمد بن حنبل تلفیقی ایجاد کرد و محمد بن عبدالوهاب (1115ـ 1206/ 1703ـ 1792) مذهب ابن تیمیه را در جزیره العرب پیاده نمود. «گرچه محمد بن عبدالوهاب فاصله زیادی با ابن تیمیه داشت، ولی بهترین فردی بود که برای دعوت سلف‌گرایی قیام کرد و آن را عملی نمود.»[42]

4ـ4. اندیشه سلف‌گرایی وهابی و رویکرد‌های عملی آن
اندیشه سلف‌ گرایی وهابی نه تنها در رویکرد «وهابیت» شکل گرفته در عربستان سعودی جلوه‌گر شد، بلکه این جریان بازنمایی‌های گوناگونی در سرزمین‌های دیگر به ویژه اسلامی داشت و رویکرد‌های دیگری اما با هم پوشانی‌های فراوان را به وجود آورده است.
در این مقاله، تنها برخی از رویکرد‌های مهم جریان سلفیه در وجوه مختلف آن به دلیل ضرورت اختصار، مورد اشاره قرار می‌گیرند.

4ـ4ـ 1. وهابیت: مصادره سلف‌گرایی (قرن 12 هجری تاکنون)
در قرن دوازدهم هجری «جنبش وهابیه به رهبری محمد بن عبدالوهاب (1115ـ 1206هـ ) از سرزمین نجد برخاست. هدف آن چنان که خود و پیروانش مدعی بوده‌اند،‌ بازگرداندن اسلام به خلوص و سادگی آغازین و پیکار با بدعت در دین بود.» (صاحبی، 1367، ص68). ابن عبدالوهاب با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به این که «اسلام غریب به دنیا آمد و دوباره غریب خواهد شد»[43] در تلاش برای احیای مجدد اسلام بر آمد، از این رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می‌خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می‌کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود.
«ابن عبدالوهاب با همه مذاهب اسلامی (به جز حنبلی) در افتاد؛ ولی چون در زمان او عثمانیان بر عرب حکومت می‌کردند، نهضت او رنگ ضد عثمانی گرفت (صاحبی، 1367، ص68) و به عنوان یک جنبش ضد عثمانی مطرح شد. البته پس از آن که امرای سعودی نجد ـ که حنبلی مذهب بودند‌ـ به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطر ساز شد و لذا محمد علی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آنان عازم حجاز شد. ولی علی رغم سرکوب آنان، با گذر زمان، پیروان محمد بن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.
به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نحله‌ای جدید نبوده، بلکه همان مذهب سلف صالح است و از این رو، خود را «سلفیه» می‌نامند؛ زیرا آنان مدعی هستند که در اعمال و افعال خود،‌ از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و تابعین آنان پیروی می‌کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اصحاب او نهاده شود و در پی آن هستند که این آیات و روایات بدون هر گونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی‌کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می‌شمارند.
«مسلک وهابیه، با آن که به نام پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و باز گرداندن آن به شیوه «سلف صالح» آغاز شد، خود به صورت یکی از موانع پویایی و پیشرفت اندیشه مسلمانان در آمد؛ چنان که پیروانش تا این اواخر در شمار وامانده‌ترین ملت‌های مسلمان بودند. از این گذشته، کشتارها و ویرانی‌هایی که وهابیان در سرزمین‌های اسلامی مرتکب شدند، بر تعصب‌ها و کشاکش‌های فرقه‌‌ای میان مسلمانان افزود. وهابیان در شناختن اسلام و شناساندن اسلام سلف و مبانی اصلی و خالص چندان صمیم یا آگاه نبودند. از این جهت به نظر همه مذاهب اسلامی ـ به جز حنبلی‌ها ـ عقاید وهابیه، درباره معنای بدعت و حرمت زیارت مقابر و ذبح و نذر و شفاعت و جز آن، با اصول اسلامی مطابقت ندارد.» (عنایت، 1363، صص6و 7)
فراتر از آن، وهابی‌ها قدرت سخت افزاری، به عنوان تنها حربه تحول در نرم افزارهای اندیشه‌ای از جمله شیوه نگاه به اسلام از دیدگاه نظری و عملی را بر جامعه اسلامی تحمیل کردند. «[وهابیون] به علاوه در محیط قدرت و حکومت خود، آزادی فکر را که ارکان اجتماعی آیین مقدس اسلام است، از بین بردند و با شعار: اما الوهابیه و اما السیف (یا وهابی‌گری یا شمشیر) مسلک خود را به صورت یک اعتقاد اجباری در آورند و خلاصه به نام مذهب و به عنوان اصلاحات، برادر کشی و جمود فکری را در یک قسمت از جامعه اسلامی ترویج کردند و از این راه کمکی بس ارزنده به پیشرفت هدف‌های استعمار غربی تقدیم داشتند.» (نصر، 1347، پاورقی ص35)
اندیشه وهابیت بر پایه نوعی از «هویت» پایه گذاری شده است که می‌توان آن را «هوبیت بنیادگرا»[44] نامید که تاریخ فرهنگی خاصی بر آن حاکم می‌باشد. این تاریخ فرهنگی از اصالتی ظاهری برخودار است که جذابیتی برای افرادی دارد که نفی دیگری را پایه‌ای برای تثبیت هویت به دست آمده می‌دانند. به عبارت دیگر، هنگامی که ابن عبدالوهاب مسئله توحید خالص را به عنوان هویت «سلف صالح» مطرح نمود و هر آنچه که به عنوان «دیگری»[45] در کنار خداوند مطرح شود، به مثابه شرک و کفر اعلام نمود، شیوه‌ای را در وحدت بخشی به هویت عرب‌های حجاز بخشید که با همه اقشار مسلمانان متفاوت بود. این تفاوت تصویری از «یگانگی هویتی»[46] در ذهن آنان ایجاد می‌کرد با پیوند خوردن آن با گذشته صالح،‌نوعی از تقدس گرایی بر آن حاکم می‌شد. تقدس مزبور بیش از آن که در ساخت هویت واحد تجلی یابد، در شیوه تعارض با دیگری شکل گرفته است. این تعارض با دیگری با توجه به مفهوم تحول یافته «ایدئولوژی» از دیدگاه آلتوسر(میلنر و براویت، 1385، ص159)‌ به یک گفتمان ایدئولوژیک تبدیل شد که به لحاظ ایجاد نوعی از «غیریت» با دیگری از جاذبه‌های خاص خود برخودار شد. زمانی این جاذبه‌های گفتمانی واقعیت اجتماعی خود را به دست آورد که قدرت گفتمانی وهابی‌گری از شکل نرم افزاری خود فراتر رفته و سخت افزار‌های ویژه خود را در ساختارهای حکومتی باز تعریف عملیاتی نمود و به اولین حکومت وهابی در تاریخ اسلامی دست یافت.
نگاه به برخی از اصول وهابیت، گستره گفتمان اعتقادی آنان و شیوه باز نمایی آن در حوزه‌های مختلف را مشخص می‌:ند.
«1. هر چیزی که به جز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد، خطاست و هر کسی که این قبیل چیز‌ها را عبادت کند سزاوار مرگ است؛
2. ذکر نام پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ولی، یا فرشته‌ای در نماز شرک است.
3. اگر فردی از کسی غیر از خدا شفاعت جوید، کفر است.
4. هر کس برای روا گشتن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد، کافر است.
5. علمی که مبتنی بر قرآن مجید، سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و استنباط‌های ضروری عقل نباشد، کفر است.
6. افکار قدر (قدرت داشتن انسان برای انجام کارها در همه افعال) به معنای الحاد و بدعت است.
7. تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است.» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386)

4ـ4ـ2. گرایش سلف‌گرایی اعتقادی
سلف‌گرایی اعتقادی رویکردی است که وجهه غالب آن در گذشته‌گرایی بر پایه بازنگری مجدد در محتوای اعتقادی مسلمانان و ایجاد نوعی «تصفیه» اعتقادی برای انطباق آن با اعتقادات و گرایش‌های عقیدتی سلف صالح است. بر مبنای این گرایش، مبارزه با خرافات و اعتقادات ناروا یکی از مهم‌ترین اقداماتی است که برای تحول اساسی در جهان اسلام مورد نیاز بوده و بدون این «تصفیه اعتقادی» نمی‌توان یک جامعه نمونه اسلامی را به وجود آ‌ورد. شاید مهم‌ترین مصداق این رویکرد، همه جریان‌ وهابی‌گری است که بر پایه تفکرات ابن تیمیه در گذشته و اندیشه‌های «محمد بن عبدالوهاب» در دوران معاصر استوار است. اما این گرایش به جریان مزبور محدود نبوده و اشکال گوناگونی در جامعه اسلامی داشته است.
طه عبدالرحمن نویسنده کتاب العمل الدینی و تجدید العقل[47] در این زمینه معتقد است:
«جنبش سلفیه در دعوت خود برای بازگشت به متون شرعی و سلف صالح، به طور کلی به یک حرکت اصلاح طلبانه می‌ماند که برای خارج شدن از رکود علمی، عقب گرد سیاسی و سلطه گری استعماری به دنبال احیای میراث دینی، فرهنگی و هویتی است. احیاگری مزبور ویژگی‌های ذیل را دارد:
1ـ تلاش برای بازگرداندن چهره اصیل دین،‌ با تطهیر آن از خرافات و آرای شخصی که در قرن‌ها پس از بعثت صورت گرفته است.
2ـ تأکید بر ارزش‌های اخلاقی نهفته در میراث دینی و روحانیت درون آن به گونه‌ای که هر حرکت نوگرایانه را ضرورتاً نیازمند دو جنبه معنوی و مادی بداند.
3ـ‌ مددخواهی از میراث دینی به شیوه‌ای که بتواند میان ویژگی‌های روش اسلامی و برخی از روش‌های غربی جمع نماید.
4ـ اصلاح نمودن نهاد‌های سیاسی با بازگشت کردن به اصول آزادی، عدل و شورای اسلامی با استفاده از شیوه‌های سیاسی مورد استفاده در غرب.» (عبدالرحمن، 1997، ص90)

4ـ4ـ3. سلف‌گرایی در معارضه با تصوف
رویکرد سلف‌گرایی مبتنی بر نوعی از اخبارگری و سنت‌گرایی، فتح جبهه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی