
عنوان: بازشناسی بنیادگرایی و سلفیه در دوران معاصر با تأکید بر طالبان و القاعده
تاریخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1392
شرح:
بازشناسی بنیادگرایی و سلفیه در دوران معاصر با تأکید بر طالبان و القاعده
سید محمد رضا طباطبائی[1]
عبدالحمید افراخته[2]
مقدمه
حرکت سلفیه که منادی بازگشت به سیره سلف صالح در بامداد اسلام است و گاه در مغرب زمین از شکل رادیکال و ستیزهجویانه آن به عنوان یکی از شاخههای بنیادگرایی اسلامی یاد میشود، عنوانی است عام برای فرقهها و گروههایی از مسلمانان در دوران معاصر و متأخر بهویژه در مصر و هند که با شعار پیروی از «سلف صالح» یا «پیشینیان نیکوکار» و با آمیختن آموزههای دینی با مقوله دولت و سیاست در جهان اسلام، حرکتها و جنبشهای فکری و اجتماعی را به عقیده خود جهت اصلاح امت اسلامی سامان دادند. این اندیشه در تاریخ اسلام و آرا و اندیشههای فقها و گروههای خاص در میان اهلسنت و جماعت داشته است، اما در دوران معاصر با مقوله «اسلام سیاسی»[3] در میان اهل سنت، قرابت و پیوند یافته است. در مغربزمین، خاورشناسان مفهوم اسلام سیاسی را به تلقی مسلمانان از اسلام بهعنوان یک نظام جامع اجتماعی و سیاسی مربوط دانسته و تحت عنوان «بنیادگرای اسلامی»[4] مورد بررسی قرار دادهاند (Eatwell & Wright, 1999, p.255). بنیادگرایی دینی در میان پیروان ادیان توحیدی دیگر مانند یهودیت و مسیحیت گاه به چشم میخورد و در جهان اسلام نیز بهویژه در دوران معاصر، در میان گروههایی از مسلمانان به شکل رادیکال بروز و ظهور یافته است. یکی از شاخههای این تفکر و نحله دینی و سیاسی اهل سنت را میتوان در میان گروههای سلفی رادیکال که طیف تندروی آنان میباشند، جستوجو نمود. در دوران معاصر مروج عمده این اندیشه در مصر شیخ محمد رشید رضا (د 1354ه) شاگرد نامدار محمد عبده بود. رشید رضا در مجله المنار و در تفسیری به همین نام، به ترویج این آموزه اهتمام ورزید. اندیشههای رشید رضا در شکل دادن به ایدئولوژی پیکارجویانه اخوان المسلمین در مصر و برخی از سرزمینهای اسلامی منشأ اثر بوده است. رشید رضا موضوع دولت اسلامی را پس از بررسی مسئله خلافت مطرح و این کار را در سه مرحله مورد بررسی مسئله خلافت مطرح و این کار را در سه مرحله مورد ارزیابی قرار داد: 1. او نخست بنیانهای خلافت در نظریه سیاسی اسلام را دنبال کرد. 2. سپس فاصله و شکاف میان آن نظریه یعنی دولت اسلامی و عمل سیاسی مسلمانان را نشان داد. 3. سرانجام دیدگاه و عقیده خود را در اینباره که یک کشور و دولت اسلامی چگونه باید باشد، تشریح کرد (عنایت، 1362، صص 81-82).
مقالات سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده در العروه الوثقی (1884) قبل از رشید رضا در تلاش برای بیداری مسلمانان و احیای اسلام اصیل و ایجاد اصلاحات در امت اسلامی نیز در این حوزه قابل مطالعه و مداقه است. موضوع بازگشت و رجوع به اصل نخستین و تمسک به سیره «سلف صالح» در اندیشهها و ادبیات سلفی از جایگاهی ممتاز برخوردار است. رشید رضا نیز میخواست مسلمانان را متقاعد نماید که دریابند بهبود شرایط معیشت آنان و رستگاری ایشان در گرروه «تجددی حیات اسلام» و احیای سنت سلف است. سلفیون همچنین به حدیثی تمسک میکنند که به استناد از مالک بن انس (د 179ه) به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نسبت داده شده است: «لایَصلُحُ آخر هذه الامَّه الّا بما صَلُح اولُّها»؛ یعنی «واپسین کامیابی این امت تنها از راه توفیقی حاصل خواهد شد که در آغاز با آن کامیاب گشتند.» (حلبی، 1382، ص 75).
12-1. ریشههای تاریخی سلفیه
آموزههای سلفی و ریشههای تاریخی آن در میان عامه (اهل سنت) به قبل از ابنتیمیه حرانی بازمیگردد. اما ابنتیمیه (د 728ه) از علمای حنبلی مذهب به پایهگذاری این اندیشه و آموزه در قرن هشتم اشتهار دارد. در دوران متأخر و معاصر رواج این تفکر به ظهور محمد بن عبدالوهاب (د 1201ه) و اندیشههای قشری او معطوف میشود. بر همین اساس، اشارهای گذرا به ریشههای تاریخی سلفیه و بنیانگذاران آن در تبیین اندیشههای سلفی و بنیادگرایانه در دوران معاصر میتواند مفید و مؤثر واقع شود.
به عنوان پلی میان احمد بن حنبل و ابن عبدالوهاب، باید از چهره جنجالی تقیالدین ابن تیمیه (661-728ه) عالم حنبلی یاد کرد که با جمود به ظواهر شرع، انتظار مناقشه و اختلاف از سوی پیروان فِرَق و مذاهب دیگر – حتی گروههای اهل سنت- را نداشت. وی کشمکشهای فرقهای مسلمانان و ضعف ایمان و عمل آنها را موجب غضب الهی میدانست که زمینهساز تسلط مغولان بر بلاد اسلامی شده بود (ابنتیمیه، مجموعه الرسائل الکبری، ج2، ص 352؛ مادلونگ، 1387، ص 107.).
درباره وهابیت باید گفت این فرقه منسوب به مؤسس آن محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان نجدی است. او کسی است که با ادعای احیای توحید و سلفیگری به نشر افکار ابنحنبل و ابنتیمیه در شبه جزیره عربستان پرداخت. وی در سال 1111ه و به روایتی دیگر در سال 1115ه در شهر عینیه واقع در صحرای نجد عربستان به دنیا آمد و در سال 1206 یا 1207 چشم از جهان فرو بست. محمد بن عبدالوهاب با کمک آل سعود که خاندان حاکم بر نجد بودند توانست فرقهای جدید براساس اندیشههای ابنحنبل و ابنتیمیه پایهگذاری کند.
12-2. اخوان المسلمین، سید قطب و احیای اندیشههای رادیکال
جریان اخوان المسلمین در مصر در سال 1928م توسط حسن البناء (د 1949م) پیریزی شد. اخوان المسلمین برنامه اصلاحی خود را در جامعه اسلامی با الهام از آموزههای دینی بر سه اصل بنیان نهادند:
1. جامعیت اسلام در تمام شئون زندگی؛ 2. تأکید بر قرآن و احادیث نبوی بهعنوان منبع اصلی اندیشههای اسلامی؛ 3. قابل اجرا بودن احکام و مقررات اسلامی در همه زمانها و مکانها.
اخوان المسلمین در مصر از آغاز تا به امروز فراز و نشیبها و انشعابهایی را پشت سر گذاشته است. سید قطب به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین و اندیشههای انقلابی او زمینه انشعابهای گوناگون در درون این جنبش را فراهم ساخت. آموزههای سید قطب و تفسیرهای گوناگون از اندیشههای وی در جناحبندیهای جدید و حرکتها و حرکتهای بنیادگرا در دوران معاصر در میان اهل سنت مؤثر بوده است. اعضای جوان اخوان المسلمین بهتدریج از رهبران ارشد فاصله گرفتند و براساس برداشتهای گوناگون از تعالیم سید قطب در اواخر دهه 1960م تشکلهای دیگری را که در واقع تشکلهای بنیادگرا و پیکارجوی سلفی است، در میان اهل سنت بهوجود آوردند. (دکمجیان، 1366، ص 118).
«جماعه المسلمین» (التکفیر و الهجره) به رهبری شکری احمد مصطفی، «منظمه التحریر الاسلامی» به رهبری صالح سریه و «الجهاد» به رهبری عبدالسلام فرج سه شاخه عمده منشعبشده از اخوان المسلمین در مصر هستند. شاخه اصلی اخوان در مصر در سالهای اخیر مشی اعتدال و میانهروی پیشه کرده و سعی در پرهیز از اقدامات پیکارجویانه با دولت حاکم در مصر و مشارکت در قدرت سیاسی و فعالیتهای دینی سیاسی مسالمتآمیز داشته است.
اندیشه بنیادگرا و رادیکال سلفی در جهان اسلام که نشأتگرفته از آموزههای وهابی است، توسط گروههای تندروی دیگر البته با الهام از آموزههای شاخههای رادیکال اخوان، در سرزمینهای دیگر اسلامی مانند افغانستان و پاکستان منشأ تحولات دیگری در جهان معاصر بوده است.
12-3. طالبان
طالبان که از آنان با پیشوندهای مختلفی از جمله جنبش، حرکت یا گروه یاد میشود، در سال 1994 میلادی، توسط ملا محمد عمر در ناحیه جنوبی افغانستان تأسیس شد و از سال 1996 تا 2001 قسمت عمده کشور افغانستان را تحت سلطه خود قرار داد. ملا عمر گفته بود:
«ما علیه مسلمانانی که به راه اشتباه رفتهاند، میجنگیدیم. ما چگونه میتوانستیم ساکت بمانیم در حالیکه میدیدیم جنایتها علیه زنان و فقرا صورت میگیرد.» (رشید، 1381، ص 66).
در پیدایش و گسترش طالبان میبایست عوامل داخلی و خارجی را مدنظر قرار داد.
12-3-1. عوامل داخلی
از مهمترین عوامل داخلی پیدایش طالبان میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف. عدم توانایی سران مجاهدین در ایجاد دولت فراگیر ملی توانمند مردم افغانستان پس از پیروی مجاهدین و استقرار صبغهالله مجددی، آرزوی روزهای درخشان را در سر میپروراندند، ولی این آرزو برآورده نشد و در کمتر از یک ماه از استقرار دولت جدید، جنگ قدرت بین رهبران مجاهدین آغاز شد.
برخی صاحبنظران بر این باورند که:
«یکی از عوامل مهم داخلی که منجر به ظهور طالبان در افغانستان شد، ناتوانی رهبران گروههای جهادی افغانستان در تشکیل یک دولت فراگیر ملی و تمایل برخی از این گروهها به اعمال سلطه بیشتر در برابر دولت مجاهدین بوده است.» (احمدی، ص 25).
ب. برتریجویی قومی
قوم پشتون از سال 1747م بر سرنوشت افغانستان حاکم بوده و به اشکال مختلف سروری قوم پشتون را بر دیگر اقوام تحمیل کردهاند. چنگیز پهلوان در اینباره مینویسد:
«ساختار قدرت در افغانستان از 1747 تا 1992 یعنی تا زمان قدرت گرفتن مجاهدین در کابل، همواره متکی به یک قوم بوده است.» (پهلوان، 1377، صص 30-31).
وی در جای دیگر مینویسد:
«پشتونیستها در افغانستان یک چیز میخواهند: زعامت انحصاری پشتونان، و معتقدند این زعامت را به هر وسیله و طریقی که ممکن باشد،باید بهدست آورد.» (پهلوان، 1377، ص 250).
آموزههای دینی طالبان در افغانستان و تسمک به ظواهر شرع، آن هم با تفسیر سطحی ظواهر، هر چند ریشه در آموزههای فلسفی رادیکال دارد، اما مآلاً بهعنوان ابزاری جهت وحدت دینی قوم پشتون و غلبه آن بر اقوام دیگر در افغانستان مورد استفاده قرار گرفته است.
ج. فقر عمومی و رکود اقتصادی
افغانستان در زمره فقیرترین کشورهای دنیاست. بیثباتی سیاسی و ناامنی اجتماعی باعث تثبیت وضعیت عقبماندگی در این کشور بوده است. چهارده سال مبارزه علیه اشغالگران کمونیست، پایههای اقتصادی سنتی را که تنها راه امرارمعاش مردم افغان محسوب میشد، متزلزل ساخت. با خروج ارتش شوروی و تشکیل دولت مجاهدین، جنگ داخلی آغاز و بنیانهای اقتصادی را بیش از پیش ویران ساخت. در این اوضاع رقّتبار اقتصادی و فقر عمومی، مردم بهدنبال منجی یا منجیانی بودند که بتوانند جامعه را از این حالت فقر و بحران عمومی برهاند.
12-3-2. عوامل خارجی پیدایش طالبان
الف. پاکستان
پاکستان همواره خواستار بهوجود آوردن یک حکومت پشتونی و تحت سلطه خود در کابل بوده تا از این طریق بر حرکتهای پشتوگرایانه در ایالت سیستان و بلوچستان پاکستان فائق آید. امنیت پاکستان در نواحی مرزی با افغانستان با قدرتیافتن پشتونها در افغانستان پیوند خورده است. به گفته یکی از محققان:
«انگیزه سیاسی حمایت پاکستان از طالبان به مسئله پشتونها در ایالتِ سرحد این کشور در بلوچستان بازمیگردد. پشتونهای ایالت بلوچستان، از سوی رهبران پشتون افغانستان حمایت شده و دارای تمایلات جداییخواهانه و تشکیل یک کشور مستقل به نام پشتونستان بودهاند. پاکستان با حمایت جناحهای پشتون در افغانستان (اول حکمتیار بعد طالبان) قصد داشت با مسلطساختن آنها در افغانستان، پشتونها را راضی کرده تا از حمایت پشتونهای داخلی در بلوچستان برخوردار شوند.» (احمدی، ص 31-32).
البته اذعان داشت که پاکستان علاوه بر هدف مذکور بهدنبال رسیدن به منافع سیاسی، اقتصادی و مذهبی نیز بوده است.
ب. عربستان
این کشور که از دیرباز و از زمان مقاومت افغانستان علیه شوروی، سرمایهگذاری قابل توجهی در جهاد افغانستان کرده بود، پس از خروج شوروی، تأمین منافع خود و بهویژه ترویج وهابیت را در گرو پیشرفت این جنبش میدید (رشید، 1379، ص10). در حمایت عربستان از طالبان نباید ادعای این کشور در مورد امالقرای جهان اسلام و مقابله با ایران را نیز نادیده گرفت.
ج. آمریکا
آمریکا از جمله حامیان اولیه مجاهدان افغان در جنگ علیه روسها در دوران اشغال افغانستان بود. البته آمریکا بهدنبال منافع خود در منطقه و مقابله با سلطه شوروی در دوران سوسیالیسم بود. اما با خروج روسها و فروپاشی شوروی و حمایت آمریکا از اسرائیل در مقابله با اعراب و مسلمانان، رویکرد گروههای رادیکال مبارز در افغانستان و در رأس آنها طالبان نیز نسبت به غرب تغییر یافت. آمریکا در آغاز قصد داشت با حمایت از طالبان اهداف ذیل را در افغانستان تعقیب نماید:
1. آمریکا بهدنبال این بود که با تأمین امنیت افغانستان و آسیای میانه مسیر انتقال نفت و گاز را از آسیای میانه به دریای هند هموار سازد و منافع اقتصادی خود را فراهم آورد. (مژده، 1382، ص 20).
2. به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان میتوانست عرصه را بر ایران که دشمن آمریکا محسوب میشد، از جناح شرق تنگ نماید و قدرت مذهبی شیعی در ایران را به چالش کشد.
12-3-3. اندیشهها و رفتار دینی طالبان
طالبان از منظر فقهی پیرو مذهب حنفی میباشند و عمل خود را بهزعم خویش، مطابق با سنت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و صحابه میدانستند. ملا امیر خان متقی وزیر فرهنگ طالبان میگفت:
«دولت اسلامی طالبان هر چه را در شرع الهی و قرآن کریم موعظه کرده، عملی ساخته و هر قدمی که دولت اسلامی برداشته مطابق قانون شرع بوده است» (مارسدن، 1379، ص 97).
تفکر دینی طالبان و عملکرد آنها در این حوزه، دارای مؤلفهها و ویژگیهایی است که مهمترین آنها عبارتند از:
الف. اصالت حرمت در مستحدثات
طالبان در مواجهه با امور جدید و مسائل مستحدثه، اصل را بر حرمت میگذاشتند و برای جواز هر امر جدیدی بهدنبال نص خاص و جواز شرعی بودند و به این بهانه که امور جدید در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و خلفای راشدین نبوده، با همه آنها مخالفت کرده و برخورد خصمانه داشتند. این اندیشه فینفسه اندیشهای عقلگریز و توسعهگریز بود.
ب. تأکید بر ظواهر شریعت و عدم بصیرت دینی
طالبان به محض استقرار سعی کردند که افغانستان را بهظاهر با برداشت خاص خود دینی کنند. از این رو، عنوان «امارات اسلامی» را به افغانستان اضافه کردند. تنها رادیوی افغانستان را «صدای شریعت» نام نهادند و به مردان و زنان دستور دادند که ضوابط اسلامی موردنظر آنها را دقیق به اجرا گذارند، و تهدید به مجازات مردم در صورت تخلف از ضوابط نمودند. ملا عمر طی فرمانی به تمام مدیران ادارات اعلام نمود:
«تمام مسئولین امارتی در داخل کشور مکلفاند کار مراجعینی که ریشهای خود را خلاف طریقه شرعی کوتاه کرده باشند، انجام ندهند تا در آینده تمام مردم ریشهای خود را درست بگذارند!» (حاج بابایی، 1382، ص 102).
طالبان پوشیدن عمامه و دستار را از واجبات دین میدانستند و معتقد بودند که دستار از شعائر اسلامی است و تارک آن گنهکار است.
ج. خشونت در اجرای احکام
یکی از مهمترین ویژگیهای طالبان که خشم جامعه جهانی را برانگیخت، خشونت در اجرای احکام توسط آنها بود. زندگی در افغانستان تحت سلطه طالبان بسیار سخت و مانند زندگی در یک پادگان نظامی بود. مجازاتهای طالبان در مورد افراد مختلف از فرامین آنها توسط خبرگزاریهای خارجی بهسرعت مخابره میشد (عصمتالهی، 1378، ص 154).
12-3-4. طالبان و حقوق زنان
برداشت طالبان از حقوق سیاسی –اجتماعی زنان، به معنای محروم کردن آنان از هرگونه فعالیت اجتماعی بود و بر همین اساس به زنان دستور داده بودند که در انظار عمومی ظاهر نشوند.
طالبان در اینباره میگویند:
«همه افغانها افتخار میکنند که ما زنانمان را در خانه نگه داشتیم ... شرع مقدس، نحوه رفتار همه را مشخص کرده است. در حقیقت حقوقی را که ما به زنان دادهایم، هیچ کشوری به آنها نداده است. ما حقوقی را به زنان دادهایم که خدا و رسولش تعیین کردهاند و آن نشستن در خانه و رعایت حجاب اسلامی است.» (مارسدن، 1379، ص 144).
ملا عمر در مورد تحصیل زنان معتقد بود:
«دستیابی زنان به تحصیل و آموزش در مراکز تحصیلی به معنی اعمال سیاست کفر و ترویج بیعفتی و فحشا در افغانستان است. طالبان هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در سازمانهای دولتی و غیردولتی را نخواهد داد.» (عصمتاللهی، 1378، ص 134).
12-3-5. اندیشه سیاسی طالبان
محور اندیشه سیاسی طالبان، مقوله خلافت در جامعه اسلامی است. طالبان احیای خلافت اسلامی را لازمه اسلامی شدن جامعه میدانستند. آنها برای شباهت حکومت خود به خلافت صدر اسلام، ملا محمدعمر را بهعنوان امیرالمؤمنین معرفی نمودند و اعلام کردند انتخاب ملاعمر براساس دیدگاه و نظر «اهل حلّ و عقده» انجام شده است. (رشید، 1381، ص 99).
طالبان به مشارکت مردم در امور جامعه و تعیین سرنوشت خود اعتقادی نداشتند و انتخابات و همهپرسی و اصلاحاتی از این دست را شیوهای تقیلدی و غیراسلامی قلمداد میکردند و با مقدس خواندن افکار و اعمال خود، در پیشبرد اهدافشان تلاش میکردند.
طالبان همچنین حضور احزاب سیاسی در جامعه را بر نمیتابیدند و آن را امری غربی و تقلیدی و مخالف اسلام میشمردند.
ملا وکیل دستیار ملاعمر در اینباره میگوید:
«... شریعت، احزاب سیاسی را مجاز نمیداند. به همین دلیل است که ما هیچ حقوقی به مقامات یا سربازان نمیدهیم. بلکه تنها به آنها، غذا، لباس، کفش و اسلحه میدهیم. ما میخواهیم همانگونه زندگی کنیم که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) 1400 سال پیش زندگی میکرد و جهاد حق ماست. ما میخواهیم دوران پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را دوباره بهوجود آوریم.» (رشید، 1381، ص 100).
در اندیشه سیاسی طالبان، شرط قریشی بودن خلیفه که اعاظم اهل سنت در سدههای متقدم بر آن پای میفشردند، نادیده گرفته میشد، اما در عین حال و براساس اندیشه اکثر اندیشمندان اهل سنت، اطاعت از خلیفه را واجب شرعی و مخالفین ملاعمر را افرادی یاغی و مهدورالدم میشمردند. در دیدگاه طالبان، اعلمیت و سایر ویژگیهای برتر برای خلیفه شرط نیست، بلکه به همین اندازه که به شیوه خلفای راشدین انتخاب شود، اطاعت از او واجب میباشد.
از نظر طالبان منبع اساسی حکم و حکومت از آنِ خداست و نهاد دیگری حق تشریع و قانونگذاری ندارد.
از نظر ساختار تشکیلاتی، یک هیئت حاکمه موقت دهنفره یا شورای عالی، قدرتمندترین بخش حکومت طالبان را تشکیل میداد که در قندهار استقرار داشت. دو شورای دیگر هم وجود داشت که به شورای قندهار اطلاعات لازم را گزارش میدادند.
شورای نظامی طالبان زیر نظر مستقیم ملاعمر بود و ایشان فرمانده نیروهای مسلح محسوب میشد و درخصوص استراتژی نظامی، انتصابهای کلیدی، بودجه و سنگ، شخص ملاعمر تصمیم میگرفت.
از نظر قضایی، دادگاه عالی اسلامی قندهار بهدلیل نزدیکی به ملاعمر تبدیل به مهمترین دادگاه کشور شده بود (مارسدن، 1379؛ مژده، 1382).
12-4. جریان سلفیگری القاعده
القاعده که حیات رسمی آن به سال 1367 هجری شمسی برمیگردد، توسط اسامه بن لادن و با همکاری کسانی همچون عبدالله عزام و ایمن الظواهری پایهگذاری شد. اعضای این سازمان همگی از مسلمانان اهل سنت و دارای قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام بودند. این گروه رادیکال، مبارزه مسلحانه را برای رسیدن به اهداف خود برگزیدند. القاعده دارای گرایشهای افراطی ضدشیعه با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی است.
القاعده شبکهای فراملیتی است و انواع و اقسام ملیتها در این شبکه به چشم میخورد و نشانههای حضور و فعالیت این گروه، علاوه بر افغانستان، در کشورهایی مانند الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، اردن، سوریه، چین، بوسنی، تونس، کوزوو و چچن مشاهده شده است.
12-4-1. نقش دولت در پیدایش القاعده
12-4-1-1. آمریکا
یکی از دولتهایی که به القاعده در شکلگیری و تقویت آن یاری رساند، دولت ایالات متحده آمریکا بود. آمریکاییها که بهشدت از شوروی بهدلیل حمایت از نیروهای ویتنامی در جنگ ویتنام که به شکست آمریکا منجر شده بود، واهمه داشتند، اشغال افغانستان توسط شوروی را مهمترین فرصت دانستند که از روسها انتقام بگیرند و در عین حال، مانع گسترش و پیشروی رژیم کمونیستی شوروی (سابق) در آن منطقه شوند. برژینسکی از وزرای خارجه پیشین آمریکا در اینباره میگوید:
«روزی که شورویها رسماً از مرز گذشتند، من به رئیس جمهور نامه نوشتم که اکنون فرصت داریم به شوروی جنگ ویتنامش را عطا کنیم.» (اسماعیلی، 1386، ص 57).
بدین ترتیب، یکی از اهداف آمریکا در حمایت از القاعده، مقابله با شوروی و اندیشه کمونیسم بود. ویلیام کیس رئیس وقت سازمان سیا در سال 1986 از کنگره آمریکا مجوز گرفت تا هزار فروند راکت سرشانهای استینگر برای مجاهدین افغان ارسال کند (فدوی، 1381، ص 18). این راکتها به بنلادن تحویل داده شدند.
یکی دیگر از اهداف آمریکا برای حمایت از القاعده، جلوگیری از نفوذ انقلاب ایران بود. وقوع انقلاب ایران باعث شد که از یک طرف، جنبشهای اسلامی جان تازهای بگیرند و دولتهای کشورهای عربی متحد آمریکا را تحت فشار قرار دهند و از طرف دیگر، انقلاب ایران باعث شد تا یکی از قویترین متحدان آمریکا در منطقه، قدرت آمریکا را به چالش بکشد. لذا آمریکا برای مقابله با انقلاب ایران، حمایت از جریانات رادیکالیست ضدشیعی ایرانی را وجهه همت خویش قرار داد. حمایت از این جریانات علاوه بر مبارزه با شوروی، میتوانست مانع نفوذ انقلاب ایران شود و همچنین میتوانست به تولید جریان آنتی تز انقلاب اسلامی از درون امت اسلامی منجر شود.
یکی دیگر از اهداف واشنگتن در سازماندهی و حمایت از القاعده، تقویت اسرائیل و حمایت از آن در برابر اسلامگرایان بود. قبل از اشغال افغانستان توسط شوروی، جنبشهای اسلامی توجه خود را به سوی فلسطین و مبارزه با رژیم اشغالگر اسرائیل متمرکز کرده بودند. با گشوده شدن جبهه افغانستان، اسلامگرایان از توجه خود به فلسطین کاستند و بیشتر متوجه افغانستان شدند که در این میان نقش عبدالله عزام در ایجاد چنین رویکردی برجسته است. او به مجاهدین میگفت: «پس از افغانستان نوبت فلسطین است» (مژده، 1382، ص 59). این مسئله برای آمریکاییها که گره حل مسائل خاورمیانه را در قضیه فلسطین میدیدند، فرصتی ایجاد کرد تا کانون بحران خاورمیانه را به افغانستان منتقل سازند و اذهان اسلامگرایان را از دشمنی با اسرائیل به دشمنی با شوروی سوق دهند.
12-4-1-2. پاکستان
پاکستان در بین کشورهای دیگر در صحنه افغانستان، از جایگاه ویژهای برخوردار است. پاکستانیها اشغال افغانستان توسط شوروی را تهدیدی جدّی برای امنیت خود قلمداد میکردند و معتقد بودند که بعد از افغانستان نوبت آنهاست. از اینرو درصدد گشودن جبههای برای مقابله با این اشغال بودند.
اهداف پاکستان در حمایت از القاعده بهطور خلاصه عبارت بود از: 1. بهدست آوردن رهبری اسلامگرایان در جهان اسلام، 2. مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی ایران، 3. رقابت با هند، 4. مقابله با نفوذ شوروی، 5. همسویی با غرب بهویژه آمریکا، 6. ترویج اسلامگرایی افراطی به شکل سیاه صحابه در افغانستان، 7. حل اختلافات مرزی با افغانستان.
12-4-1-3. عربستان
منشأ ورود ایدئولوژی سلفیگری رادیکال در افغانستان، عربستان سعودی بوده است. اهداف عربستان در افغانستان با داعیه این کشور در مرکزیت جهان اسلام بهویژه اهل سنت در میآمیزد (سجادی، 1380، ص 252).
عربستان سعودی در افغانستان و سایر کشورهای اسلامی بهگونهای سیاستگذاری کرده است که هم مکتب حکومتی خویش یعنی وهابیت را ترویج و تبلیغ کند و هم از نفوذ کشورهای رقیب خود از جمله ایران جلوگیری کند. حمله شوروی به افغانستان برای عربستان که متحد با غرب محسوب میشد، مخاطرهآمیز بود. از این رو، این کشور نقش مهمی در اعزام داوطلبان سعودی و غیرسعودی به افغانستان ایفا کرد. بن لادن در این مورد میگوید:
«برای مقابله با روسهای کافر، سعودیها من را بهعنوان نماینده خود در افغانستان انتخاب کردند. من در منطقه مرزی پاکستان مستقر شدم و در آنجا داوطلبانی را که از عربستان سعودی و از تمام کشورهای عرب مسلمان میآمدند، پذیرا میشدم. نخستین اردوگاهم را ایجاد کردم و در آنجا داوطلبان مزبور توسط افسران پاکستانی و آمریکایی تعلیم میدیدند. اسلحه توسط آمریکاییها و پول توسط سعودیها تأمین میشد.» (رشید، 1382، ص 173).
12-4-2. ایدئولوژی القاعده
الف. دین در ایدئولوژی القاعده
از نظر القاعده، دین یک نظام حقوقی است که از جانب خداوند مقرر شده تا انسانها با انجام اوامر شرعی بتوانند علاوهبر نجات خود از عذاب اخروی، پاداش شایستهای نیز در بهشت کسب کنند. (اسماعیلی، 1386، ص 92).
البته در نگاه دینی القاعده، مهمترین مفهومی که نمود فراوان دارد، مفهوم جهاد است. اعضای القاعده بیشتر وقت خود را صرف مطالعه کتابهای ابن تیمیه، ابنکثیر، سید قطب و البته جهاد آن میکردند.
سخنگوی القاعده به نام سلیمان ابوغیث میگوید:
«خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که به شبانهروز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان میکند، هدف قرار دهیم.» (نوروز، آخرین پیام ماهوارهای رهبران القاعده، 1381).
شیخ عبدالرحمن که بن لادن و ایمن الظواهری به شدت از او تأثیر پذیرفتهاند، رسالهای در حدود 2000 صفحه درباره جهاد نوشت. وی معتقد است که روایات منسوب به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره جهاد اصغر و اکبر جعلی ساخته و پرداخته دشمنان دین است! او میگوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و واداشتن کفّار به پذیرفتن اسلام است و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرتهای استعماری متولد شده است (پل میشل و خالد دوران، 1380، ص 20).
مهمترین شیوه جهاد در نگاه القاعده شیوه ارهاب یا همان ترور است. آنان با استناد به آیه «و اعدّوا له مااستطعتم من قوّه و من رباط الخیل تُرهبون به عدوّالله و عدوّکم» (انفال: 60)، ارهاب علیه دشمنان خود را یک امر واجب تلقی مینمایند. البته پرواضح است که آیه مزبور، پیرامون قدرت مسلمانان بهمنظور بازدارندگی و القای ترس و وحشت در میان غیرمسلمانان ستیزهجو است.
عبدالله عزام که از او به عنوان پدر مجاهدین عرب در افغانستان یاد میشود، در جملات حماسی خود در مورد «ارهاب» چنین گفت:
«باکی نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابی (تروریست) بخوانند؛ زیرا قرآن میگوید «ترهبون به عدوّالله و عدوّکم»، پس ارهاب فریضهای بر گردن ماست.» (مژده، 1380، ص 59).
القاعده همچون رهبران سلفی خویش تنها خود را مسلمانان واقعی دانسته و مسلمانی گروههای دیگر اسلامی را منوط به اعتقاد یا عدم اعتقاد به ایدئولوژی خویش میدانند و با تکفیر گروههای مختلف مسلمان و غیر مسلمان، اعمال خشونتبار خویش علیه آنها را شرعی جلوه میدهند.
براساس آموزههای القاعده، دشمنان اسلام سه گروه هستند: کافران، مشرکان و منافقان. منظور از کافران، مسیحیان و یهودیان و در رأس آنها آمریکاییها قرار دارند، که از آنها به عنوان دشمنان صلیبی یاد میکنند و مشرکان را شیعیان میدانند، چون بهزعم نادرست خویش، معتقند شیعیان با احترام به قبور پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه: برای خدا شریک قرار دادهاند! منافقان را پیروان اهل سنت که مخالف با مرام و مسلک ایشان در جهان اسلام هستند، قلمداد میکنند. القاعده حکومتهای موجود در کشورهای عربی و اسلامی را غیرمشروع میدانند. (وصالی مزین، 1386، ص 30). در ایدئولوژی القاعده ضدیت با غرب بهویژه آمریکا جایگاه برجستهای دارد. القاعده که زمانی مورد حمایت آمریکا بود به دنبال یک رشته تحولات و از جمله اشغال عراق و نفوذ وافر آمریکا در عربستان، با آمریکا به مقابله برخاست.
بن لادن در سخنرانی خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود:
«عربستان 1400 سال از آلودگی مبرا ماند، اما خدای قادر درصدد آزمایش قدرت اعتقاد ما برآمد. در این روزگار، پیروی از خائنین قرن ششم میلادی دگربار ظاهر شده است. سرزمینی که در آن جبرئیل امین، وحی خدا را به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسانیده است، در صورتی که بخشی از وصیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) این است: بتپرستان را از شبه جزیره عربستان برانید ... و آنگاه ما در روز داوری چه خواهیم گفت وقتی بپرسند: آیا وظیفهتان را انجام دادهاید؟ ... باید که شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.» (پل میشل و خالد دوران، 1380، ص 45).
خلافت و حکومت دینی براساس تقسیر خاص و دستیابی به آن، از مهمترین اهدافی است که اذهان سران القاعده و اعضای آن را به خود مشغول ساخته است. آنها همچون دوستان خود (طالبان)، با تفسیری قشری از اسلام و خلافت اسلامی، یک نوع نظام ساده و ابتدایی به شیوه خلافت صدر اسلام، البته نهای ارزشهای اخلاقی و انسانی آن دوران را دنبال میکنند و از همین روست که با ملامحمد عمر بهعنوان امیرالمؤمنین بیعت نمودند. نحوه انتخاب خلیفه هم به روش اهل حلّ و عقد بوده و همین که علمای همراه با القاعده و طالبان کسی را بهعنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعه است. در اندیشه سیاسی القاعده، نظامهای سیاسی موجود بهکلی مطرود و غیرمشروع هستند و شیوه انتخاب توسط مردم و دخالت آنان و حضور احزاب، مشروع نیست. آنها با دموکراسی و نهادهای سیاسی مربوط به آن مانند پارلمان مخالفاند و معقتند که دموکراسی به این دلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته و حق قانونگذاری را به مردم و وکلای آنها میدهد و همچنین بر آزادی عقیده و بیان استوار بوده و منادی تفکیک دین از سیاست است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد.
12-5. القاعده و طالبان
مکتب وهابیت و اندیشههای سلفیگری رابط بین القاعده و طالبان است. از این رو، بن لادن بیشتر ثروت خود را برای ترویج افکار وهابی و اندیشههای ابنتیمیه و دیگر رهبران سلفی در افغانستان هزینه کرده است.
طالبان برای ارتباط با دنیای خارج و برآوردن نیازهای مالی و سرکوب دشمنان داخلی نیاز به بنلادن و القاعده داشت. بن لادن در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. القاعده هم برای تثبیت و پیشبرد اهداف نیاز به پایگاه مستحکمی چون حکومت طالبان داشت. پیروزی طالبان در افغانستان این فرصت را برای آنان فراهم ساخت. هنگامی که بن لادن وارد افغانستان شد، یکی از فرماندهان به وی گفت:
:ای شیخ! سرزمین ما سرزمین افغانها نیست، بلکه سرزمین الله است و جهاد ما نیز جهاد افغان نیست، بلکه جهاد همه مسلمانان است. شهدای تو در هر ناحیه از افغانستان حضور دارند و مقبره آنها به این امر گواهی میدهد.» (وصالی مزین، 1386، ص 75).
موضع طالبان هنگام تقاضای آمریکا مبنی بر تحویل اسامه بن لادن قابل توجه است.
«آمریکا دشمن اسلام است و اسامه بن لادن پناهنده مسلمان است که امارت اسلامی نمیتوانند وی را تحویل کفر دهد، ولو اینکه تمام دنیا در مقابلش صفآرایی کند» (قراگوزلو، 1386، ص 78).
با پیوند فکری طالبان و القاعده جریان سلفیگری رادیکال علیه جامعه جهانی شدت یافت و تجمع بنیادگرایان (سلفیگری) شکل گرفت؛ تجمعی که طی آن مسلمانانی با ملیتهای گوناگون به عشق جهاد به افغانستان سرازیر میشدند.
مهمترین تأثیر القاعده بر طالبان، تشویق و ترغیب پیروان این جنبش علیه آمریکا و همدستان آن بود؛ زیرا تا قبل از پیوند القاعده با طالبان این جنبش دشمنی آشکاری با آمریکا نداشت. با ورود بن لادن مناسبات آمریکا و طالبان وارد دور تازهای از مناقشات خصمانه شد که نهایتاً منجر به حمله آمریکا به افغانستان و سقوط حکومت طالبان و جنگ و ستیز با القاعده گردید.
در پایان تذکار این نکته ضروری است که طالبان دارای یک تفکر متصلّب عقیدتی و سیاسی – اجتماعی پشتونی است، اما القاعده در عین داشتن وجوه اشتراک با طالبان، دارای یک شبکه بینالمللی اطلاعاتی و نظامی است که تلاش مینماید گروههای مختلف مبارز در میان مسلمانان اهل سنت را از مذاهب مختلف به سوی خود سوق دهد و در جهت اهداف ارهابی خود از آنها استفاده نماید. فعالیتهای القاعده در برخی از کشورهای اسلامی مانند عراق و یمن در این راستا خود نیازمند پژوهش و بررسی دیگری است.
12-6. نتیجهگیری
اندیشه سیاسی سلفیگری رادیکال که ریشه در آرا و اندیشههای خوارج، حنابله و وهابیت دارد، به جریان خردگریز در میان مسلمانان اشتهار دارد؛ زیرا با تکیه بر ظواهر قرآن و سنت، هرگونه گرایشهای عقلی، فلسفی و کلامی را در حوزه دیانت برنمیتابد.
مهمترین مشخصههای این اندیشه عبارتاند از: الف. محدودیت اندیشه و رفتار به ظواهر کتاب و حدیث، ب. عدم توانایی عقل انسان در درک متون دینی، ج. حرمت استفاده از فکر و عمل نو به بهانه نبود احکام آنها در صدر اسلام، د. مخالفت شدید با معارف و آموزههای شیعی که منبع اخذ احکام ایشان قرآن و سنت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و امامان معصوم، و استناد ایشان نیز مستظهر به روایات نبوی و وحی الهی است.
این جریان که در دوران معاصر با عنوان القاعده و طالبان ظهور یافت، مدعی انحصاری اسلامگرایی است که با تکفیر سایر گروههای اسلامی، بهویژه شیعیان، به اعمال خشونتبار خویش علیه آنان مشروعیت بخشیده است.
لازم به یادآوری است که اقدامات خصمانه اسرائیل علیه مسلمانان و حمایت گسترده آمریکا از اسرائیل، در جذب گروههای مختلف مسلمان در میان اهل سنت (در کشورهای اسلامی) به جنبشهای افراطی رادیکال مانند القاعده کاملاً مؤثر بوده است.
در واقع، جنبش سلفی سنتگرا در اواخر قرن نوزدهم از حوزه مسائل و مباحث نظری به حوزه عمل و بهتدریج به سمت خشونت و ارهاب سوق داده شد. جنبشی که به تعبیر هشام شرابی در ابتدا تاریخگرا بود و «عصر طلایی» گذشته را در بامداد اسلام و تمسک به سیره سلف، وجهه همت خود قرار داده بود و در مقابله با خطر اروپا (غرب) و وحدت مسلمانان از آن بهره میجست. (شرابی، 1368، ص 13).
[1] . عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(علیه السلام).
[2] . دانشآموخته کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام.
[3] . Plitical Islam
[4]. Islamic Fundamentalism.
کتابنامه
الف. فارسی
1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1385)، ماجراهای فکر فلسفی در اسلام، تهران: انتشارات طرح نو.
2. ابراهیمی، محمد حسین (1379)، تحلیلی نو بر عقاید وهابیان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
3. ابن تیمیه (1406)، منهاج السنه النبویه، تحقیق محمد رشاد، بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ج4.
4. ابنجوزیه، عبدالرحمن (1982)، مناقب امام حنبل، بیروت: دارالافاق الجدیده.
5. احمدی، حمید، طالبان، ریشهها، علل ظهور و عوامل رشد، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 131-132.
6. اسماعیلی، حمیدرضا (1386)، القاعده از پندار تا پدیدار، تهران: اندیشهسازان نور.
7. الکلینی الرازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب (بیتا)، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.
8. پطروشفسکی، ایلیا پولویچ (1354)، تاریخ اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام.
9. پل، میشل و خالد دوران (1380)، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه هومن وطنخواه، تهران: کاروان.
10. پهلوان، چنگیز (1377)، افغانستان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، تهران: قطره.
11. حاجبابایی، محمدرضا (1382)، قوانین ملاعمر، تهران: نگاه امروز.
12. حلبی، علی اصغر (1382)، تاریخ نهضتهای دینی سیاسی معاصر، تهران: انتشارات زوّار.
13. دکمجیان، هرایر (1366)، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان.
14. رشید، احمد (1379)، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، تهران: هوای رضا.
15. همو (1381)، طالبان، زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی، ترجمه نجله خندق، تهران: بقعه.
16. همو و گیلدا ایروانلو (1383)، کابوس طالبان، تهران: هوای رضا.
17. سجادی، عبدالقیوم (1380)، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، قم: بوستان کتاب.
18. همو، طالبان، دین و حکومت، فصلنامه علوم سیاسی، قم: شماره اول.
19. شرابی، هشام (1368)، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی.
20. شهرستانی (26-1425)، الملل و النحل، بیروت: دارالکتب العربی.
21. عصمت اللهی، محمد هاشم (1378)، جریان پرشتاب طالبان، تهران: الهدی.
22. علی، عبدالرحیم (2005)، حلف الارهاب، قاهره: الطبعه الثانیه.
23. عنایت، حمید (1362)، تفکر نوین سیاسی در اسلام، تهران: انتشارات امیر کبیر.
24. فدوی، عبدالقیوم (1381)، اسامه بن لادن و ماجراها، کابل: مفاخر.
25. قراگوزلو، محمد (1386)، ظهور و سقوط بنیادگرایی، تهران: قصیدهسرا.
26. کوربن، هانری (1380)، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، تهران: انتشارات کویر، چاپ سوم.
27. مادلونگ، ویلفرد (1387)، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، ترجمه جواد قاسمی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی
28. مارسدن، پیتر (1379)، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران: مرکز.
29. مژده، وحید (1382)، افغانستان و 5 سال سلطه طالبان، تهران: نی.
30. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (1383)، مروج الذّهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.
31. موثقی، سید احمد (1374)، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران: سمت، چاپ اول.
32. نوروز، آخرین پیام ماهوارهای رهبران القاعده، 5/2/1381
33. وصالی مزین، یوسف (1386)، عربهای افغان، ترجمه مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران: اندیشه سازان.
ب. انگلیسی
34. Rosenthal, Erwin I. J (1985), Islamic Political Thought in Medieval Islam, Westport: Greenwood press.
35. Eatwell Roger & Wright Anthony (1999), Contemporary Political Ideologies, London & New York: Pinter Press.
منبع: بنیاد گرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390ش.