جديدترين ها
» اشکالات وارد بر وهابیت
» اگر خدا نزدیک است چرا به اهل ...
» چطور امکان دارد که امامان از ...
» آیا امامان از کسی چیزی یاد می ...
» اگر امامان را خدا معصوم کرده ...
» آیا امام حسن علیه السلام می ...
» آیا پیامبر برای امام حسین ...
» آیا مخالفین شیعه حرام زاده ...
» آیا مردم با ابوبکر به اجبار ...
» توهین به عمر و ابوبکر
» اگر خدا نزدیک است چرا به اهل ...
» چطور امکان دارد که امامان از ...
» آیا امامان از کسی چیزی یاد می ...
» اگر امامان را خدا معصوم کرده ...
» آیا امام حسن علیه السلام می ...
» آیا پیامبر برای امام حسین ...
» آیا مخالفین شیعه حرام زاده ...
» آیا مردم با ابوبکر به اجبار ...
» توهین به عمر و ابوبکر
پر بيننده ترين ها
سوال وجواب » آیا پیامبر برای امام حسین عزاداری می کردند؟ |
![]() تاریخ: پنجشنبه 25 اردیبهشت 1391 شرح: در طول تاریخ توسط وهابیت همواره نسبت به قیام حضرت امام حسین علیه السلام و عزاداری آن بزرگوار شبهاتی مطرح بوده و یکی از آنها بدعت شمردن عزاداری سرور آزادگان می باشدبطوری که می گویند : این عمل در زمان حضرت رسول علیه و آله السلام نبوده در این زمینه ابن تیمیه نظریه پرداز وهابیت این چنین می گوید: 1 ـ ومن حماقتهم إقامه المأتم والنیاحه على من قد قتل من سنین عدیده از حماقتهای شیعیان برپایی مجلس ماتم و نوحه است بر کسی است که سالها پیش کشته شده. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، ج 1، ص 52. 2 ـ وصار الشیطان بسبب قتل الحسین رضی الله عنه یحدث للناس بدعتین، بدعه الحزن والبکاء والنوح یوم عاشوراء... وبدعه السرور والفرح. شیطان به واسطه کشته شدن حسین [علیه السلام] برای مردم دو بدعت ایجاد کرده است: 1. بدعت گریه و ناله و حزن در روز عاشوراء... 2. بدعت شادی و سرور. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج 4، ص 334 تا 553. و نیز شبیه به آنچه که ابن تیمیه گفته است را در متن زیر مییابید: 3 ـ الروافض لما ابتدعوا إقامه المأتم وإظهار الحزن یوم عاشوراء لکون الحسین قتل فیه... و چون روافض (شیعیان) برگزاری ماتم و اظهار حزن و اندوه در روز عاشوراء را به خاطر کشته شدن حسین در این روز بدعت نهادند... حاشیه رد المحتار ابن عابدین، ج 2، ص 599. پاسخ: در پاسخ به شبهات فوق که از اساسیترین شبهات وهابیت پیرامون عزاداری امام حسین علیه السلام است در بخشهای زیر به پاسخ مینشینیم: بخش اول: معانی بدعت و ارکان آن. بخش دوم: جایگاه گریه و اشک نزد قرآن و انبیاء. بخش سوم: جایگاه گریه و اشک در سیره نبوی. بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی. بخش پنجم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سیره معصومان. بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری. بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت. مقدّمه شکی نیست که بر پائی عزاداری و شادی، امری است فطری که از ابتدا میان تمام ملّتها و اقوام رواج داشته و ادیان الهی نیز بر اصل آن صحه گذاردهاند. حال باید دید آنان که عزاداری برای سیدالشهداء علیه السلام را بدعت میدانند بر چه اساسی این ادّعا را مطرح میکنند؟ و آیا این ادّعا قابل اثبات است؟ ویا بالعکس، عزاداری خصوصاً برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و بالاخص برای سرور و سالار شهدای کربلا حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام از مطلوبیت ذاتی برخوردار بوده، بلکه افضل قربات عند الله محسوب میگردد؟ بخش اول: معانی بدعت و ارکان آن 1 ـ برداشت غلط از معنای «بدعت» خوش بینانهترین نگاه در باره این گونه تعبیرات و قضاوتها از سوی وهابیت پیرامون اقامه عزاداری برای امام حسین علیه السلام این است که بگوییم: وهّابیّت درک صحیحى از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گردیده و هر آنچه مخالف تفکّرات خود باشد را بدعت شمرده و با این برچسب دیگران را محکوم مینمایند. از این رو لازم است نخست معناى بدعت را از دیدگاه لغت و اصطلاح تبیین نموده و آنگاه بدعت را از منظر کتاب و سنّت بررسى کنیم. 2 ـ معنای لغوی «بدعت» لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چیزی میدانند که قبلاً وجود نداشته و از آن اثری نبوده است. جوهرى مىنویسد: البدعه: إنشاء الشیء لا على مثال سابق، واختراعه وابتکاره بعد أن لم یکن. بدعت به معناى پدید آوردن چیز بىسابقه و عمل نو و جدیدى است که نمونه نداشته باشد. صحاح اللغه، جوهری، ج3، ص113 قطعا بدعت به این معنا مورد تحریم در آیات و روایات نیست؛ زیرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نیست، بلکه موافق با فطرت بشرى است که همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مىدهد. از همینرو آنچه مخترعان و مبتکران در نوآوریهای خویش به وجود میآورند شامل این تعریف میشود که نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده و قابل ستایش است. 3 ـ معنای اصطلاحی «بدعت» نزد علمای شیعه و سنی امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معنای دیگری دارد که متفاوت با معنای لغوی آن است، زیرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلی در دین است که شارع و آورنده دین آن را ابداع و ایجاد نکرده و رضایت به آن نداشته باشد. معناى بدعت که در دین مورد بحث قرار مىگیرد، عبارت از هرگونه افزودن و یا کاستن در دین به نام دین مىباشد و این غیر از معنایى است که در معناى لغوى آن گذشت. راغب اصفهانى مىگوید: والبدعه فی المذهب: إیراد قول لم یستنَّ قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه. بدعت در دین، گفتار و کردارى است که به صاحب شریعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محکم شریعت استفاده نشده باشد. مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39. ابن حجر عسقلانى مىگوید: والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث ولیس له أصل فی الشرع ویسمّى فی عرف الشرع بدعه، وما کان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعه. هر چیز جدیدى که ریشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده مىشود و هر چه که ریشه و دلیل شرعى داشته باشد بدعت نیست. فتح البارى، ج 13، ص 212. همین تعریف را عینى در شرح خود بر صحیح بخارى(1) و مبارکفورى در شرح خود بر صحیح ترمذى آورده(2) و عظیم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذکر کردهاند. 1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27. 2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366. 3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235. 4 ) جامع العلوم والحکم، ص 160، چاپ هند. سیّد مرتضى از متکلّمان و فقهای نامدار شیعه در تعریف بدعت مىگوید: البدعه زیاده فی الدین أو نقصان منه، من إسناد إلى الدین. بدعت افزودن چیزى به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دین مىباشد. رسائل شریف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الکریم ـ قم. طریحى مىگوید: البدعه: الحدث فی الدین، وما لیس له أصل فی کتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّیَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه بدعت، کار تازهاى در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و به خاطر این بدعت نامیده شده که گوینده بدعت آن را ابداع کرده و به وجود آورده است. مجمع البحرین، ج 1، ص 163، مادّه «بدع» بنابر این، بدعت با توجّه به معنای لغوی آن اعمّ از معنای شرعی خواهد بود. 4 ـ ارکان بدعت با توجه به مطالب یاد شده بدعت داراى دو رکن است: 1 ـ تصرّف در دین هرگونه تصرّفى که دین را نشانه گیرد و چیزى بر آن بیافزاید و یا بکاهد به شرطى که عامل این تصرف، عمل خود را به خدا و پیامبر صلى الله علیه وآله نسبت دهد. ولى آن نوآورىهایی که حالت پاسخگویى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسکتبال، والیبال و امثال آنها، بدعت نخواهد بود. 2 ـ ریشه نداشتن در کتاب و سنت با توجه به تعریف اصطلاحى بدعت، مشخص شد که امری بدعت محسوب میشود که دلیلى براى آنها در منابع اسلامى به صورت خاص و یا به صورت عام وجود نداشته باشد. ولى امری که نه تنها مشروعیّتش در کتاب و سنّت به نحو خاص و یا کلّى قابل استنباط است بلکه؛ همانطور که اکنون بیان میشود در دین اسلام و ادیان آسمانی دیگر نیز وجود داشته و مطابق با فطرت سلیم بشری بوده است را بدعت نمىنامند. 5 ـ ریشه انحراف وهابیت در معنای «بدعت» با توجه به آنچه از معنای لغوی و اصطلاحی بدعت و ارکان آن گذشت مشخص گردید: انتساب بدعت به شخص و یا گروهی به این سادگی که وهابیت به محض دیدن هر پدیده نو و جدیدی بر آن برچسب بدعت میزنند نیست؛ بلکه دارای شرایط و ویژگیهای خاصی است که تا محقق نشود به آن بدعت نمیتوان گفت. اما آنچه که باعث گردیده تا بعضی در این مورد مرتکب اشتباه گردیده و به آسانی دیگران را متهم به بدعت نمایند این است که در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل کردهاند: کلّ بدعه ضلاله. هر بدعتی گمراهی است. صحیح مسلم، ج 3، ص11 ـ مسندأحمد، ج 3، ص310. امّا آیا بر اساس این روایت میتوان هر پدیدهای نو که در جامعه موقعیت و جایگاه ویژهای پیدا کرد، را از مصادیق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دین شمرد؟ پاسخ سؤال منفی است، زیرا همانگونه که قبلاً متذکّر شدیم وظیفه شارع، بیان حکم است نه تعیین مصداق، چه بسا از منظر شخص و یا گروه فکری خاص، یک پدیده در جامعهای خاص، از مصادیق بدعت شمرده شود، ولی از نظر پیروان مکتب فکری دیگر از شعائر دین و از سنّتهای حسنه محسوب شود. 6 ـ وجود دلیل شرعی برای خروج از عنوان بدعت از مطالب قبل مشخص گردید: حقیقت بدعت آن است که کسی به قصد افتراء به خدا و دین، چیزی را به دین اضافه و یا از آن نقص نماید و آن را به خدا و دین نسبت دهد. و زمانی که ملاک برای تشخیص بدعت معلوم شد در مواردی که دلیل شرعی برای آن وجود دارد از تحت عنوان بدعت خارج میگردد. حال این دلیل شرعی میتواند به دو قسم تقسیم گردد: 1 ـ دلیل خاص قرآنی و یا سنت نبوی در خصوص مورد و حد و حدود و تفاصیل و جزئیات آن، مانند: جشن برای عید فطر و أضحى و اجتماع در عرفه و منى، که در این صورت اینگونه جشنها و اجتماعات بدعت محسوب نخواهد گردید، بلکه سنتی خواهد بود که شارع مقدس به خصوص آن امر فرموده و انجام آن امتثال امر الهی محسوب خواهد گردید. 2 ـ دلیل عام قرآنی و یا سنت نبوی، که با عموم خود شامل آن مصداق حادث و جدید گردد، البته به شرط آنکه مورد جدید و حادث با آنچه که در عهد رسالت وجود داشته از حیث حقیقت و ماهیت اتحاد داشته باشد، ولو اینکه از نظر شکل و صورت واجد اختلاف و تفاوت باشد، ولی دلیل عام با عمومش شامل هر دو مصداق و مورد گردیده و حجت شرعی در آن محسوب گردد. به عنوان مثال: خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم الأنفال(8): 60 هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! از امور واجب برای مسلمانان استعداد و آمادگی کامل در برابر هجوم و حمله کفار است، و دیگر اینکه از هر جایی که احتمال خطر میدهند آن نقطه را مسدود و آماده دفاع باشند. در آیه فوق دو دلیل فوق موجود است: دلیل خاص که لازم است بر اساس آن حکومت اسلامی برای امتثال امر الهی خود را به تهیه نیروهای اسب سوار که اختصاص به زمانهای صدر اسلام بوده مجهز کند. و اما با دلیل عام، لازم است خود را به توپ و تانک و موشک و دیگر تجهیزات هوایی و زمینی و دریایی پیشرفته روز مجهز کنند تا بتوانند آنچه را که در آیه شریفه به آن دستور داده شده است و در عصر نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وجود نداشته است را نیز فراهم سازند. پس این موارد أمور شرعی غیر عادی هستند که نمیتوان با این توجیه که دلیل خاص برای آن وجود ندارد از آن چشم پوشی کرد. به عبارت دیگر و به عنوان مثال در آیه شریفه زیر خداوند میفرماید: وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون. الأعراف (5): 204 و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دهید و ساکت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید این آیه مسلمانان را به استماع قرآن به هنگام قرائت فرا میخواند؛ ولی مصداق موجود در زمان رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم استماع قرآن به صورت مباشر و مستقیم از دهان قاری قرآن که در مسجد النبی و یا در منزل به تلاوت مشغول بود میگردید. ولی در زمان حاضر و عصر جدید و با پیشرفت تکنولوژی مصداق دیگری برای آن پیدا شده که در آن زمان وجود نداشت، مانند: قرائت قرآن از طریق رادیو و تلویزیون و فرستندههای دیگر، پس همان آیه برای هر دو مورد حجت شرعی محسوب خواهد گردید و ما نمیتوانیم استماع به قرآن و گوش فرا دادن به آن را ترک کنیم به این بهانه که در مورد دوم بدعت محسوب گردیده و حجیت شرعی ندارد؛ چرا که در عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم وجود نداشته است. و هزاران مثال و مصداق دیگر که در این بحث در صدد بیان آن نیستیم. پس وجود دلیل عام در همه زمانها و برای همه انسانها میتواند حجت شرعی محسوب گردد. بنابراین، قاعده کلّی در این گونه موارد نگاه منصفانه و مستند به دلیل معتبر شرعی است، نه نگاه آلوده به بغض و تعصّب. زیرا پدیده اجتماعی جدید اگر سبب رشد و کمال جامعه و آشنایی بیشتر با خدا و دین و عاملی در جلوگیری از گسترش فساد باشد، از مصادیق سنّت حسنهای است که شارع بدان رضایت داده است. 7 ـ اصل در اشیاء اباحه است از مطالب دیگری که در بحث بدعت لازم است به آن توجه ویژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ یعنی: مادامی که از سوی شارع مقدس نهی و منعی در خصوص موردی خاص وارد نشده باشد، أصل در أشیاء مباح بودن آن و جواز انجام آن است. این قاعده شرعی بر تمام احکام شریعت حاکم است. تا آنجا که قرآن کریم تصریح میفرماید که وظیفه نبی أکرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان محرمات است و نه ذکر حلالها، و أصل در اشیاء و افعال، حلیّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آنکه از سوی نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حرمت آن نصی وارد شده باشد، و وظیفه علمای أمت به کار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حکم الهی از أدله خاص شرعی است و تا زمانی که دلیلی بر حرمت یافت نشود حکم به جواز میشود. در اینجا به عنوان نمونه به یکی از آیاتی که از آن حکم به جواز و اصاله الاباحه میشود اشاره میگردد: وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدین الانعام(6):119 چرا از چیزها [گوشتها] یى که نام خدا بر آنها برده شده نمىخورید؟! در حالى که (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است! مگر اینکه ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بىدانشى، (دیگران را) گمراه مىسازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر مىشناسد. این آیه بیان میکند که آنچیزی که نیاز به بیان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از این رو لازم نیست که به هنگام شک در مورد خاص تا مادامی که در جدول محرمات اسمی از آن نیامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداری شود. بخش دوم: جایگاه گریه و اشک نزد قرآن و انبیاء 1 ـ گریه و اشک مورد تأیید قرآن با توجه به مطالبی که در معنای بدعت تقدیم گردید؛ به مستندات قرآنی گریه و اشک اشاره میکنیم؛ تا مشخص گردد آیا به طور کلی اشک در قرآن جایگاهی ممدوح دارد یا مذموم؟ آیات بسیاری از کلام الله مجید در مدح گریه و بکاء صادر شده و از این موضوع میتوان به عنوان تأیید قرآن بر اشک و گریه و اندوه نام برد که به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره میکنیم: آیاتی که به چشمان گریان اشاره میکند: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلا وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ التوبه (9): 82 پس کم بخندند و بسیار گریه کنند. در آیه فوق خداوند به عملی امر میفرماید که اگر خداوند به آن رضایت نمیداشت آن را مورد امر قرار نمیداد. خداوند متعال در مدح أنبیاء خود اینگونه میفرماید: إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً مریم (19): 58 چون آیات خدا بر آنها خوانده مىشد سجدهکنان و گریهکنان مىافتادند. خداوند تعالى در صفات کسانی که موهبت علم به آنها عنایت شده است اینگونه میفرماید: وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109 مىافتند بر چانهها، مىگریند و بر خشوع آنها مىافزاید. و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن اینگونه میفرماید: تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83 مىبینى که چشمشان پر از اشک مىگردد. پس آنگونه که ملاحظه شد در قرآن کریم گریه و ریزش اشک که نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلکه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطریّات بشر و جزئی از شخصیّت مثبت انسان محسوب میشود. 2 ـ گریه و اشک در سیره انبیاء اقتدا و تأسّی به سیره عملی پیامبران بزرگ الهی بدون شک یکی از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداری و گریه بر امام حسین علیه السلام) و مشروعیّت آن از منظر عقل و نقل است، زیرا سیره عملی پیامبران قویترین شاهد بر مشروعیّت دینی اعمال ما میباشد، چرا که خداوند متعال تأسّی به آنان و پیروی از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است: قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَهِیمَ. الممتحنه (60): 4 قطعاً برای شما در پیروی از إبراهیم سرمشقی نیکوست. لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (33): 21 قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست. بنابراین، نقل وگزارش بخشی از زندگی پیامبران که مربوط به تأثّرات روحی آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگیز میشود، میتواند ما را در رسیدن به پاسخی قانع کننده کمک کند. حال به مواردی از این قبیل اشاره میکنیم: الف ـ گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزند سرگذشت حضرت یوسف از ابتدا تا پایان ماجرا همانند یک تراژدی خوفناک و تأثر برانگیز نقل شده است. آن هنگام که آتش حسد در دل برادران یوسف زبانه میکشد و طرح نا پدید ساختن او را میکشند تا زمانی که در دل چاه قرار میگیرد و با پیراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دریده شدن به وسیله گرگ با خبر میکنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بی حدّ و اندازه یعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گریه هر صبح و شام تا آنجا که خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین میفرماید: وَقَالَ یَأَسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ یوسف(6): 84 گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی که اندوه خود را فرو میخورد، چشمانش از اندوه سپید شد. یعقوب از فراق فرزندش با این که میدانست او زنده است و به آغوشش باز میگردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمیکند، و برای تسکین رنجهای روحی و روانی پناهگاهی جستجو میکند و عرض میکند: قَالَ إِنَّمَآ أَشْکُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.یوسف(6): 86. شکایت و اندوه خود را پیش خدا میبرم، و از عنایت خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید. آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با کلمات و جمله بندیهای متأثّر کننده با هدفی جز تحریک عواطف و نشان دادن زشتی کار حسدورزان چیز دیگری میتواند باشد؟ از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شکوه و شکایت از اعمال سردمداران ظلم به پیشگاه خداوند استفاده میشود و به عنوان سیره یکی از پیامبران الهی دلیلی محکم و قرآنی بر اصل مشروعیّت عزاداری و گریه بر مصیبتها مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. و از طرفی وجود احادیث فراوان در کتابهای تفسیر که هر کدام به گونهای دامنه قصّه و جزئیّات اندوه حضرت یعقوب علیه السلام را تشریح کردهاند خود دلیلی دیگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگی دردناک انبیاء واولیاء الهی میباشد. به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره میکنیم: در تفسیر این آیه شریفه در کشاف زمخشری آمده: ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلى حین لقائه ثمانین عاما، وما على وجه الأرض أکرم على الله منه. چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشک خشک نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این کار برای خداوند ارزشمندتر نبود. الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339. و نیز در این تفسیر از رسول الله صلى الله علیه وآله آمده: أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب على یوسف؟ قال: وجد سبعین ثکلى. قال: فما کان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض کرد: به اندازه آنچه که بر سر هفتاد مادر فرزند مرده میآید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چهقدر است؟ عرض کرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود که هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نکرد. الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339. عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عکرمه، میگوید: أتی جبرئیل علیه السلام یوسف علیه السلام وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أیّها الملک الکریم علی ربّه، الطیّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لک علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثکلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف. جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشتهای که نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاکیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین میباشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت. الدرّ المنثور، جلال الدین عبد الرحمان سیوطی، ج 4، ص 31. نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است: بکی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن... یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه کرد، تا اینکه دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت. الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسیر طبری، ج 1، ص 250. ب ـ گریه یوسف علیه السلام نه تنها این یعقوب پدر بود که بر فراق فرزند اشک میریخت، بلکه متقابلاً یوسف نیز در رنج فراق پدر میسوخت. از ابن عباس نقل شده است: عند ما دخل السجن، یبکی حتّی تبکی معه جدر البیوت وسقفها والأبواب. یوسف علیه السلام وقتی که به زندان افتاد با گریه او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه میکرد. تفسیر قرطبی، ج 9، ص 88. و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است: البکّائون خمسه، آدم، و یعقوب و... و أمّا یوسف فبکی علی یعقوب حتّی تأذّی به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبکی نهاراً وتسکت اللیل، وإمّا أن تبکی اللیل وتسکت النهار، فصالحهم علی واحد منهما. کسانی که زیاد گریه میکردند پنج نفر بودند، آدم علیه السلام که در فراق بهشت و دوری از آن مدام گریه میکرد، و یعقوب،... و یوسف بر فراق پدر و جدائی از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشک میریخت تا آنجا که بقیّه افراد زندان از گریه او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وی پیشنهاد کنند که قسمتی از شب و روز را بدون گریه سپری کند، یوسف ناچار شد پیشنهادشان را بپذیرد. کشف الغمه، ابن أبی الفتح الإربلی، ج 2، ص 120ـ الخصال، صدوق، ص 272 ـ الأمالی، صدوق، ص 204 ـ روضه الواعظین، نیشابوری، ص 451 ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 104. ج ـ گریه و اشک در سنت رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم آرزوی داشتن چشمانی اشکبار در کتاب تفسیر قرطبی به گوشهای از درخواست پیامبر اکرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است که آن حضرت عرض میکند: اللّهمّ اجعلنی من الباکین إلیک، والخاشعین لک. خداوندا مرا از گریه کنندگان و از خشوع گنندگان برای خود قرار ده. تفسیر قرطبی، ج11، ص 215. و در دعای دیگری از آن حضرت نقل شده است که عرض میکرد: اللّهمّ ارزقنی عینین هطالتین. خداوندا چشمانی اشک ریز به من عنایت کن. فیض القدیر، ج 2، ص 181. در حقیقت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در این فقرات از دعا و مناجات آرزوی باطنی خود را در کاری که مورد رضایت الهی است طلب میکند و اگر این عمل مورد تأیید خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خدای خویش مطرح نمینمود. چشمانی که هرگز به آتش نمیسوزد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل است که در ستایش از دو گروه فرمودند: عینان لا تمسّهما النار؛ عین بکت من خشیه اللّه، وعین باتت تحرس فی سبیل اللّه. دو چشم از آتش جهنّم محفوظ میماند، چشمی که از خشیت خداوند گریه کند، و چشمی که شبها برای خدا بیدار بماند تا از جان و ناموس و امنیت مردم محافظت نماید. سنن ترمذی، ج 3، ص96. گریه به خاطر یاد خدا بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت میکند: سبعه یظلّهم اللّه... رجل ذکر اللّه ففاضت عیناه. هفت گروهند که در قیامت سایه ابر رحمت الهی آنان را در بر میگیرد،... کسی که با یاد خدا اشک از چشمش جاری شود. صحیح بخاری، ج7، ص 185. گریه از خشیت خدا ترمذی در سنن خود اینگونه آورده است: عن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم: لا یلج النار رجل بکی من خشیه اللّه. کسی که از خشیت خدا گریه کند داخل جهنّم نمیشود. سنن ترمذی، ج 3، ص 380. گریه در دنیا مانع از گریه در آخرت حافظ اصفهانی در کتاب خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت کرده است: من بکی علی ذنبه فی الدنیا حرّم اللّه دیباجه وجهه علی جهنّم. کسی که در دنیا برگناهانش گریه کند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام کند. حافظ اصبهانی، ذکر أخبار اصبهان، ج2، ص171. بخش سوم: جایگاه گریه و اشک درسیره نبوی گریه در سیره نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم 1 ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهرههاى برجسته و قهرمان اسلام بود که در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست. در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یکی از بزرگترین مدافعان مکتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود. بنابراین، عکس العمل فرستاده حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه دردناک سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد. حلبی در سیره خود مینویسد: لما رأى النبى حمزه قتیلا، بکى فلما راى ما مثّل به شهق پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد. السیره الحلبیه، ج 2، ص 247. این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آنقدر شدید بوده است که ابن مسعود میگوید: ما رأینا رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم باکیاً أشدّ من بکائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا أسد اللّه! وأسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا کاشف الکربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول اللّه!. ندیدیم پیامبر بر کسی گریه کند، آنگونه که با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشک میریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه کرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش میفرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام میدادی، ای حمزه! ای کسی که سختیها و مشکلات را برطرف میکردی، ای حمزه! ای کسی که سختیها را از رسول خدا دور میکردی. ذخائر العقبی، ص 181. اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از اینجا آغاز شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانههای مردم مدینه بر شهدا شنید: ومر رسول الله صلى الله علیه وسلم بدار من دور الأنصار من بنى عبد الأشهل وبنى ظفر فسمع البکاء والنوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فبکى ثم قال لکن حمزه لا بواکی له فلما رجع سعد بن معاذ وأسید بن حضیر إلى دار بنى عبد الأشهل أمرا نساءهم أن یتحزمن ثم یذهبن فیبکین على عم رسول الله صلى الله علیه وسلم رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از کنار خانههایی از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور میکردند که صدای بکاء و نوحه بر کشتهگان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پر از اشک شد و فرمود: عمویم حمزه گریه کن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانههای بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر کردند تا غم و اندوه خود را در سینهها حبس کنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم عزاداری کنند. تاریخ طبری، ج 2، ص 210 ـ السیره النبویه لابن هشام، ج 3، ص 613 ـ الثقات، ج 1، ص 234 ـ البدایه والنهایه، ج 4، ص 54 و 55. از آن به بعد کسانی که سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری میکردند: فلم تبک امرأه من الأنصار علی میّت بعد قول رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم لکنّ حمزه لابواکی له إلی الیوم إلّا بدأت البکاء علی حمزه. هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا که عمویم حمزه گریهکن ندارد، بر مردهای گریه نمیکرد، مگر اینکه اوّل برای حمزه عزاداری میکرد. مجمع الزوائد، ج 6، ص 126. استمرار گریه براى حمزه در تمام عزاها: ابن کثیر مىگوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مىگریند. أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار یبکین على من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم ولکن حمزه لا بواکی له قال ثم نام فاستنبه وهن یبکین. ابن عمر روایت نموده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود که بر کشتههای خود گریه میکنند. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه کن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند که زنها برای حمزه گریه میکنند. قال فهن الیوم إذا یبکین یندبن بحمزه. از آن روز تاکنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای کشتههای خود عزاداری میکنند. البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 4، ص 55. ابن کثیر بعد از نقل این خبر اینگونه نظر میدهد: وهذا على شرط مسلم. این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد. البدایه والنهایه، ج 4، ص 55. واقدی نیز میگوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد که ابتدا برای حمزه و سپس برای کشتههای خود عزاداری میکنند: قال الواقدی فلم یزلن یبدأن بالندب لحمزه حتى الآن. از آن زمان تاکنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری میکنند. أسد الغابه، ج 2، ص 48. ابن سعد هم همین مطلب را گفته است: فهن إلى الیوم إذا مات المیت من الأنصار بدأ النساء فبکین على حمزه ثم بکین على میتهن. از آن روز به بعد است که انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای کشته خود گریه میکنند. الطبقات الکبرى، ج 2، ص 44. آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعیّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟ اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاک اعمال دین میدانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه میتواند ملاک مشروعیّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد. 2 ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی که وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را میبوئید در حالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری بود. أسماء همسر جعفر احساس کرد که برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال کرد: بأبی وأمّی ما یبکیک؟ أبلغک عن جعفر وأصحابه شیء؟. پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیدهای؟ قال: نعم، أصیبوا هذا الیوم. فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیدهاند. أسماء فریادش بلند شد، زنها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه میکرد، و میفرمود: «وا عمّاه».(وای عمویم!). فقال رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم: علی مثل جعفر فلتبک البواکی. پیامبر فرمود: گریه کنندگان باید بر همانند جعفر گریه کنند. الاستیعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الکامل فی التاریخ، ج2، ص 420. نمونههای ذکر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب میآید؛ زیرا از ندبه و گریه صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلکه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود. 3 ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود که به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به عهده گرفت، زمانی که خبر شهادت او اعلام شد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اکرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه کرد، پیامبر هم گریه کرد، سؤال کردند، چرا گریه میکنید؟ فرمود: شوق الحبیب إلی حبیبه. علاقه و محبّت دوست است به دوست. فیض القدیر، ج3، ص 695. 4 ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم ابراهیم تنها پسرى بود که در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یک سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند. ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود که دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود که عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب کرد، عرض کرد: «وأنت یا رسول اللّه؟». (آیا شما هم در مرگ فرزند گریه میکنید؟) حضرت فرمود: «یا ابن عوف، إنّها رحمه». (ای پسر عوف، اشک ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود: إنّ العین تدمع، والقلب یحزن، ولانقول إلّا ما یرضی ربّنا، وإنّا بفراقک یا إبراهیم لمحزونون. چشم گریه میکند، و دل غمگین و محزون میشود، ولی سخنی نمیگوییم مگر آنچه که خدا را راضی کند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم. صحیح بخاری، ج 2، ص 85، صحیح مسلم، ج 4، ص 1808، کتاب الفضائل، باب رحمته بالصبیان ـ العقد الفرید، ج 3، ص 19، کتاب التعزیه ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء فی البکاء علی المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبکاء والنیاحه 5 ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مىگوید: انا رایت رسول اللَّه یمشى تحت سریره و هو یبکى من پیامبر را دیدم که در زیر جنازه عبدالمطلب راه مىرفت و مىگریست. تذکره الخواص، ص 7. 6 ـ گریه پیامبر بر ابوطالب درگذشت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرماید: چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود: اذهب فاغسله و کفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه او را غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد. الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 1، ص 105. 7 ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت. المستدرک، ج 1،ص 357 ـ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج 1، ص 118. 8 ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیر المؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر که او را همچون مادر خویش مىدانست از رحلتش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان مىگویند: صلّى علیها و تمرغ فى قبرها و بکى پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست. ذخائر العقبى، ص 56. 9 ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون حاکم در مستدرک میگوید: إن النبی قبّل عثمان بن مظعون وهو میت وهو یبکی... رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست. المستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 514، ش 1334ـ سنن ترمذی، ج 3، ص 314، ش 989، کتاب الجنائز باب ما جاء فی تقبیل المیت ـ المعجم الکبیر، ج24، ص 343، ش 855، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحیه ـ سنن البیهقی الکبرى، ج 3، ص 407، ش 6503 ـ ربیع الأبرار، ج 4، ص 187ـ جامع الأصول، ج 11، ص 105. 11 ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد حاکم در مستدرک به نقل از جابر بن عبد الله انصاری مینویسد: لما قتل سعد بن ربیع بأحد، رجع رسول الله صلی الله علیه وآله إلی المدینه... فدخل رسول الله صلی الله علیه وآله ودخلنا معه، قال جابر: والله ما ثمّ وساده ولا بساط. فجلسنا ورسول الله یحدثنا عن سعد بن ربیع، یترحم علیه... فلما سمع ذلک النسوه، بکین فدمعت عینا رسول الله وما نهاهن عن شیء. هنگامیکه سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود... آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر میگوید: به خدا سوگند در آنجا نه زیر اندازی و اثاثیهای وحود داشت. ما در کنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن میگفت و برای او طلب رحمت میکرد،... هنگامی که زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع کردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشک شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند. امتاع الاسماع، مقریزی، ج 13، ص 269. 10 ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی میفرماید در متن زیر شاهدیم که عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان که در تشیع جنازهای شرکت نمودهاند جلوگیری میکند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این کار نهی میفرماید. خرج النبی علی جنازه ومعه عمر بن الخطاب، فسمع نساء یبکین، فزبرهن عمر فقال رسول الله (ص) یا عمر، دعهن، فإن العین دامعه والنفس مصابه والعهد قریب. رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازهای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید که گریه میکردند عمر با شدت با آنها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آنها را رها کن که چشم اشکبار است و جانها مصیبت زده و تازه از دست دادهاند. المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 381،ش 1406،کتاب الجنائز ـ سنن النسائی (المجتبى)، ج4، ص19، ش 1850، کتاب الجنائز باب الرخصه فی البکاء على المیت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص444، ش 9729، باب مسند أبی هریره ـ سنن ابن ماجه، ج1،ص505، ش 1587، کتاب الجنائز باب ما جاء فی البکاء على المیت. از عبارت فوق استفاده میشود که قول به حرمت بکاء بر میت که از سوی بعضی مطرح میشود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، همچنان دیده میشود که بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت میورزند. 11 ـ پیامبر اشک را رحمت الهی میداند عن أسامه بن زید قال:أرسلت بنت النبی (ص) أن ابنا لی قبض، فأتنا، فأرسل یقرأ السلام ویقول: إن الله له ما أخذه وله ما أعطی وکل شیء عنده بأجل مسمی، فلتصبر ولتحتسب. فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها، فقام ومعه سعد بن عباده ومعاذ بن جبل وأبی بن کعب وزید بن ثابت ورجال، فرفع رسول الله (ص) الصبی ونفسه تقعقع، ففاضت عیناه، فقال سعد: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: رحمه یجعلها فی قلوب عباده، إنما یرحم الله من عباده الرحماء دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد که فرزندم را میخواهند دستگیر کنند به سراغ ما بیا [و کمکمان کن] رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، کسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد میگیرد و هر چه را بخواهد عطا میکند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است که صبر پیشه کنی. دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد که بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی که سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن کعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن کودک را به مادرش برگرداند و این در حالی بود که حضرت نفس نفس میزد و اشک نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض کرد: یا رسول الله! این اشک و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است که خداوند در قلوب بندگانش قرار میدهد، و خداوند به آن بندگانی رحم میکند که آنها به دیگران رحم کنند. صحیح بخاری، ج 1، ص 431، ش 1224، کتاب الجنائز باب قول النبی یعذب المیت ببعض بکاء أهله و ج 5، ص 2141، ش 5331، کتاب المرضی باب عیاده الصبیان و ج 6، ص 2452، ش 6279، کتاب الأیمان والنذور باب قول الله تعالی «وأقسموا بالله» ـ صحیح مسلم، ج 2، ص635، ش 923، کتاب الجنائز باب البکاء على المیت ـ سنن النسائی (المجتبی)، ج 4، ص 22، ش 1868، کتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن النسائی الکبرى، ج 1، ص 612، ش 1995، کتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن أبی داود، ج 3، ص193، ش 3125، کتاب الجنائز باب فی البکاء على المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص551، ش6670، باب الصبر والبکاء والنیاحه. بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی گریه پیامبر صلّی الله علیه وآله برای امام حسین علیهالسلام احترام فوق العادّه و محبّت بیش از حدّ پیامبر به امام حسین علیه السلام سبب تعجّب و حیرت افراد زیادی بوده و هست، و این سؤال را دائماً از خود میپرسند که: چرا پیامبر خدا در برابر نگاه دیگران فرزند دخترش را بیش از حدّ انتظار میبوسید، او را در آغوش میکشید و یا نوازش میکرد؟ آیا این حرکات صرفاً جنبه عاطفی داشت، و مثلاً به عنوان پدربزرگ احساساتش را اظهار میکرد؟ و یا راز یگری در پس این قضایا قرار دارد؟ جواب این پرسش را میتوان از اعمال و رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که همان سنت نبی اکرم را تشکیل میدهد جویا گردید. 1 ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در روزهای اول تولد تولد فرزندش حسین در مستدرک الصحیحین و تأریخ ابن عساکر و مقتل الخوارزمی و غیر آن از أم الفضل بنت الحارث این گونه نقل شده است: انها دخلت على رسول الله(ص) فقالت: یا رسول الله انی رأیت حلما منکرا اللیله، قال: وما هو؟ قالت: انه شدید قال: وما هو؟ قالت: رأیت کأن قطعه من جسدک قطعت ووضعت فی حجری، فقال رسول الله (ص): رأیت خیرا، تلد فاطمه - إن شاء الله - غلاما فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری - کما قال رسول الله (ص) - فدخلت یوما إلى رسول الله (ص) فوضعته فی حجره، ثم حانت منی التفاته فإذا عینا رسول الله (ص) تهریقان من الدموع قالت: فقلت: یا نبی الله بأبی أنت وأمی مالک؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاه والسلام فأخبرنی ان امتی ستقتل ابنی هذا، فقلت: هذا؟ فقال: نعم، وأتانی بتربه من تربته حمراء. ام فضل دختر حارث خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم رسید و عرض کرد: یا رسول الله دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت: خواب بدی بود. مانند این که قطعهای از جسدتان را بریدید و در آغوش من گذاردید. رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود: خیر است. فاطمه - إن شاء الله – فرزندی به دنیا میآورد و او را در آغوش تو قرار میدهد. بعد از مدتی فاطمه حسین را به دنیا آورد و همانگونه که پیامبر فرموده بود در آغوش من قرار گرفت. تا این که روزی خدمت حضرت رسیدم و حسین را در آغوش آن حضرت گذاردم؛ حضرت به من التفاتی نمود و چشمانش پر از اشک گردید. عرض کردم: یا نبی الله پدر و مادرم فدایتان چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل علیه الصلاه والسلام نزد من آمد و مرا با خبر ساخت که امت من به زودی این فرزندم را میکشند، عرض کردم: همین حسین را؟ فرمودند: آری و این هم مقداری از خاک و تربت سرزمین [کربلاء] است. |