سوالات بی جواب » سنت و بدعت
عنوان: سنت و بدعت
تاریخ: جمعه 25 اردیبهشت 1391
شرح:

سؤال 129: آیا صحیح است که مى گویند: آنکه از حدیث ثقلین متواتر و صحیح است عبارت (کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى) است. چنانچه مسلم([299]) و ترمذى([300]) آنرا آورده و ألبانى([301]) نیز آنرا تصحیح کرده است.

ولى عبارت «کتاب اللّه و سنتى» ضعیف است و مالک([302]) آنرا مرسلا نقل کرده. و قبول مراسیل او مورد اتفاق و اجماع نیست. و هیچ یک از صحاح سته آنرا نقل نکرده اند.

با این حال چرا ما بر عبارت دوم اصرار داریم و عبارت اول را کمتر و یا اصلا سر زبانها و در خطبه ها ذکر نمى کنیم. با توجه به اینکه عمر بن الخطاب در حضور پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـو در مرض الموت پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ اصرار داشت که ما نیاز به سنت پیامبر نداریم. (حسبنا کتاب اللّه). آیا با روایتى که ما بر آن اصرار داریم: «کتاب الله و سنتى» قابل جمع است؟



سؤال 130: آیا صحیح است که در کتابهاى ما ـ اهل سنّت ـ خرافات و غلو و دروغ و مطالب خلاف عقل، به کثرت یافت مى شود مثلاً امام ذهبى مى گوید: بکر بن سهل (دمیاطى متوفاى 289 هـ.) از صبح تا عصر هشت مرتبه قرآن را دوره مى کرد. این ادعا با کدام عقل سازش دارد؟! امام ذهبى نقل مى کند:

سمعت بکر بن سهل الدمیاطی یقول: هجرت ـ اى بکّرت ـ یوم الجمعه، فقرأتُ الى العصر ثمان ختمات.([303])

حال آنکه یک ختم قرآن هم در کمتر از هشت ساعت ممکن نیست. پس این غلو و گزافه گوئى از امام ذهبى است و یا از امام دمیاطى که ما او را امام و محدث و مفسر بزرگ مى خوانیم؟!



سؤال 131: آیا صحیح است که فقهاى ما اهل سنت و جماعت متعه را حرام و زنا مى دانند؟ در حالیکه بزرگان صحابه و تابعین و ائمه مذاهب ما اهل سنت آنرا جایز و بعضاً به آن عمل مى کردند چنانکه ابن حزم نام جمعى از صحابه و تابعین را آورده است.

نمونه اى از صحابه: عمران بن حصین، ابوسعید خدرى، جابربن عبداللّه انصارى، زیدبن ثابت، عبداللّه بن مسعود، سلمه بن الأکوع، إمام على(رضی الله عنه)، عمروبن حریث، معاویه بن أبى سفیان، سلمه بن اُمیه، ربیعه بن امیه، عمروبن حوشب، ابى بن کعب، اسماء دختر ابى بکر ـ فرزندش عبداللّه بن زبیر از متعه بود([304]). ام عبداللّه دختر أبى خیثمه، ابن عباس، سمره بن جندب، أنس بن مالک، عبداللّه بن عمر.([305])

و اما از تابعین و محدّثان: مالک بن أنس، احمدبن حنبل، سعید بن جبیر، عطاء بن رباح، طاوس یمانى، عمرو بن دینار، مجاهد بن جبر، سدّی، حکم بن عتیبه، ابن ابى ملکیه، زفر بن اوس.([306])

و از نکات جالب که شایسته تذکر است این است که عبدالملک بن جریج که درباره او مى گویند: وثاقت او مورد اجماع است و تمامى صحاح از او حدیث نقل مى کنند.

ذهبى مى گوید: تزوّج نحواً من سبعین إمرأه نکاح متعه.. و عن الشافعی إستمتع ابن جریج بتسعین إمرأه;([307]) او هفتاد زن متعه داشت، و امام شافعى مى گوید: نود زن متعه داشت.



سؤال 132: آیا صحیح است آنچه مى گویند: حتى یک روایت صحیح از پیامبر اکرم درباره دست روى دست گذاشتن در نماز (قبض) نداریم؟ و مهمترین مدرکى که آورده شده نقل کتاب بخارى و مسلم است. و هر دو روایت از نظر سند مرسل ـ و بلکه از نظر دلالت هم مخدوش ـ است چنانچه امام عینى([308])، و شوکانى([309])، و سیوطى([310]) به این معنا تصریح کرده اند.

با این حال چرا ما اصرار داریم که در نماز دست روى دست بگذاریم؟ آیا این یک بدعت نیست؟



سؤال 133: آیا صحیح است که مى گویند پیامبر اکرم و صحابه بر سنگ و کلوخ و خاک و یا یک قطعه از حصیر بافته به نام خمره سجده مى کردند؟

انس مى گوید: «کان رسول اللّه یُصلِّی على الخمره و یَسجد علیها»([311]). یعنى پیامبر قطعه حصیرى داشت به نام خمره و بر آن سجده مى کرد

جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: «کنت اُصلی مع رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ الظهر فآخذ قبضه من الحَصى فی کفّى حتى تبْردُ، و اَضعها بجبهتی اذا سجدت من شده الحر».([312])

یعنى نماز ظهر را با پیامبر اکرم به جماعت مى خواندم. پس مشتى از سنگ ریزه و شن از زمین برمى داشتم تا خنک شود و سپس بر آن سجده مى کردم.

سؤال من این است که: ما چرا به شیعه اعتراض مى کنیم. در حالیکه خود پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـو صحابه بر سنگ و ریگ و شن و قطعه حصیر سجده مى کردند؟

سؤال دیگر اینکه: ما به چه دلیل بر فرش نماز مى خوانیم در حالیکه پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـو صحابه بر آن نماز نمى خواندند، بلکه یا بر زمین و یا خمره، و یا قطعه سنگ و شن و خاک سجده کردند؟



سؤال 134: آیا صحیح است که مى گویند حنابله مدعى هستند که قرآن تحریف شده چون ـ بسم اللّه ـ را در نماز نمى خوانند و مى گویند جزء قرآن نیست. و براى این موضوع در سال 447 هـ در بغداد درگیرى شدیدى بین اهل سنت رخ داد چنانچه امام ذهبى تفصیل جریان را آورده است. در حالیکه این آیه در اول تمامى سوره هاى قرآن ـ مگر سوره توبه ـ آمده. و این به معناى تحریف و زیاده در قرآن است.

ذهبى مى گوید: در سال 447 هـ: «ثارت الحنابله ببغداد و مقدمهم ابویعلی و ابن التمیمی وانکروا الجهر بالبسمله و منعوا الجهر والترجیع فی الاذان والقنوت، ونهوا إمام مسجد باب الشعیر عن الجهر بالبسمله فأخرج مصحفاً وقال: أزیلوها من المصحف حتى لا أتلوها».([313])

سؤال 135: آیا صحیح است که مى گویند ذهبى و دیگر فقهاى ما اهل سنت، جماع با همسر را در دُبُر حرام و جزء گناهان کبیره شمرده اند و حال آنکه عبداللّه بن عمر، و زید بن أسلم، و نافع و مالک و نسائى آنرا مباح و به آن عمل مى کردند بالأخره مذهب فقهى ما اهل سنت کدام است؟

1 ـ مالک مى گوید: فقیهى را نیافتم که در حلال بودن آن شک داشته باشد([314]).

«ما أدرکت احداً اقتدی به فی دینی یشک فی أنّه حلال»([315]).

2 ـ از نسائى راجع به حکم این کار پرسیدند در پاسخ گفت: درباره حرمت آن حدیث و دلیل صحیحى نداریم «و قال آخر: لیت شعری ما یرى فی إتیان النساء فی أدبارهن؟ قال: فسئل عن ذلک؟ فقال: النبیذ حرام، ولایصح فی الدُبُر شیء.»([316])

3 ـ ابن قدامه مى گوید: «رویتْ ابا حتُهُ عن ابن عمر، وزید([317])بن اسلم، و نافع([318]) ومالک»([319]). یعنى از ابن عمر، و زید بن اسلم و نافع و مالک مباح بودن آن نقل شده است.

ما اهل سنت و جماعت آیا مى توانیم فقیهى را همچو ابن عمر که شصت سال فتوى مى داده نادیده بگیریم؟

و یا زیدبن اسلم که چهل فقیه در درس او شرکت مى کردند. و یا نافع که از بزرگان تابعین است و اتفاقاً هر سه از طائفه عدوى و عمرى هستند. (زید، و نافع و عبداللّه بن عمر). چگونه اینها را دست کم بگیریم. و یا امام مالک ـ رئیس مذهب مالکیها ـ و امام نسائى، مؤلف یکى از صحاح سته، را تخطئه کنیم. و بگوییم تمامى اینان اشتباه مى کنند؟



سؤال 136: آیا صحیح است که مى گویند: پس از تحریم و ممنوعیت متعه توسط عمر(رضی الله عنه)، مردم به او اعتراض کرده و ضمن انتقاداتى که بر شیوه کار او داشتند این موضوع را نیز به او اعتراض کردند.

طبرى مى گوید: عمران بن سواده به عمر(رضی الله عنه) گفت: مردم مى گویند: تو متعه النساء را تحریم کردى در حالیکه از جانب خداوند یک نوع رخصتى بود که با پرداخت مبلغ ناچیز و ثمن بخس (یک مشت گندم) متعه مى کردیم و پس از سه روز جدا مى شدیم([320]).

ذکروا انک حرّمت متعه النساء وقد کانت رخصه من اللّه نستمتع بقبضه ونفارق عن ثلاث.



سؤال 137: آیا صحیح است که نماز تراویح از بدعتهاى حضرت عمربن الخطاب است و در زمان پیامبر اکرم نماز تراویح میان مسلمانان نبوده، چنانچه علماء ما به آن اشاره کرده اند. (عسقلانى، عینى، سرخسى).

1 ـ ابن الهمام: ظاهر المنقول أن مبدأها من زمن عمر.([321])

2 ـ عسقلانى: «فتوفى رسول الله ـ صلى الله علیه و سلّم ـ والناس على ذلک ـ ای على ترک الجماعه فى التراویح.. والمحفوظ أن عمر هو الذی جمع الناس على أبی بن کعب([322]).

یعنى پیامبر اکرم رحلت کرد در حالیکه مردم تراویح را به جماعت نمى خواندند. و آنچه که ثبت شده این است که عمربن الخطاب مردم را بر تراویح و به امامت ابى بن کعب جمع کرد.

3 ـ عینى: الأمر على ذلک ـ یعنى على ترک الجماعه فی التراویح. وقوله انی ارى هذا، من اجتهاد عمر و استنباطه...»([323]).

یعنى پیامبر اکرم از دنیا رفت در حالیکه تراویح را به جماعت نمى خواندند.

4 ـ امام بخارى از عبدالرحمن بن عبدالقارى نقل کرده که گفت: شبى از شبهاى رمضان با عمر بن الخطاب(رضی الله عنه) به مسجد رفتیم مردم متفرق بودند و هر کسى براى خود نماز مى خواند و بعضاً مردى با جمعى به نماز مشغول بود عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است، و در پى این تصمیم، أبی بن کعب را به امامت جماعت گماشت. شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت، نماز مى خواندند، عمر گفت: نعم البدعه هذه; این بدعت خوبى است.([324])

سؤال مگر پیامبر اکرم بدعت گذار را گمراه و از اهل دوزخ نخوانده؟: کل بدعه ضلاله وکل ضلاله فی النار.([325])

حال که تراویح در زمان پیامبر اکرم و خلیفه اول نبوده و خود عمر(رضی الله عنه) آنرا بدعت مى داند، ما چه اصرارى بر انجام بدعت و گمراهى و خریدن دوزخ داریم؟.

سؤال 138: آیا صحیح است که مى گویند: آهسته خواندن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» از بدعتهاى امویان است و بر خلاف سنت است چنانچه زهرى تصریح کرده و ابوهریره([326]) از صحابه و على بن موسى الرضا از اهل بیت([327]) جهر به آن داشتند و در زمان پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ در نماز نام خداوند، به طور آهسته و باصطلاح به إخفات گفته نمى شد. و به گفته فخر رازى به تواتر و یقین، حضرت على(رضی الله عنه)([328]) به طور جهر و علنى تسمیه را بجا مى آورد([329]).

زهرى مى گوید: اوّل من قرأ «بسم اللّه الرحمن الرحیم» سرّاً بالمدینه عمروبن سعید بن العاص([330])

یعنى عمر و بن سعید اولین کسى بود که ـ در مدینه ـ بسم اللّه را در نماز آهسته خواند.



سؤال 139: آیا صحیح است که حضرت على(رضی الله عنه) به سنّت رسول اللّه عمل مى کرد و معاویه براى دهن کجى به حضرت على(رضی الله عنه) با سنت رسول اللّه مخالفت مى کرد؟ و ما پیروان معاویه ـ یعنى همان سلف صالح ـ نیز پیرو معاویه و مخالف على هستیم. چنانچه بیهقى و نسائى در بحث تلبیه مى گویند: معاویه تلبیه را در روز عرفه ـ به خاطر ـ مخالفت با على ممنوع کرد.

سعیدبن بن جبیر مى گوید: روز عرفه ـ در عرفات ـ نزد ابن عباس بودم گفت: اى سعید، چرا صداى تلبیه مردم را نمى شنوم؟ گفتم از معاویه مى ترسند، ابن عباس، فوراً از خیمه خود بیرون آمده و با صداى بلند گفت: لبیک اللهم لبیک، و إن رغم انف معاویه، اللهم العنهم فقد ترکوا السنه من بغض علی ـ رضی اللّه عنه ـ([331]).

بینى معاویه را به خاک مى کشیم. خداوندا آنانرا لعن و نفرین کن. چون سنت رسول اللّه را به علت بغض با على(رضی الله عنه) ترک کردند.

سِنْدى ـ شارح سنن نسائى ـ در توضیح این عبارت مى گوید: «ای لأجل بغضه ای هو کان یتقید بالسنن فهؤلاء ترکوها بغضاً له». یعنى براى کینه و بغض با على(رضی الله عنه)چون حضرت على به انجام سنتهاى پیامبر پایبند بود، و آنان سنت را رها کرده براى کینه توزى با ایشان.

سؤال 140: آیا صحیح است که مى گوییم باید با شیعه در کارها مخالفت کنیم، و شعار ما مخالفت با آنان است هر چند عمل آنان مطابق با سنت رسول اللّه باشد؟ همانند: مسطّح کردن قبر، صلوات بر غیر انبیاء، و انگشتر در دست راست قرار دادن...

1ـ ابن تیمیه مى گوید: مصلحت تمییز شیعه از اهل سنت براى قطع رابطه و مخالفت با آنان از مصلحت انجام مستحب بالاتر است. پس به گفته بعضى از فقیهان خوب است بعضى از مستحبات را ترک کنیم اگر این عمل شعار آنان شود.([332])

2ـ و درباره تسطیح قبر مى گوئیم: افضل این است که مسطح نباشد ـ هر چند سنت تسطیح است ـ چون آن شعار شیعه شده. سزاوار است با ترک این سنت با آنان مخالفت کنیم([333]).

3ـ و همچنین نسبت به صلوات بر غیر پیامبر([334]) و سلام بر غیر انبیاء([335]) و چگونگى بستن عمامه([336]).

راستى اگر عمل شیعه مطابق با سنّت رسول اللّه است، چرا ما باید با آن مخالفت کنیم؟ آیا این یک نوع دهن کجى به اسلام و سنت رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ نیست؟



سؤال 141: آیا صحیح است که مى گویند جمع کثیرى از صحابه و تابعین پا را مسح مى کشیده و بعضى آنرا واجب مى دانستند. همانند حضرت على و عبداللّه بن عباس و عکرمه و أنس بن مالک و شعبى و حسن بصرى و محمد باقر ـ رضى الله عنهم ـ([337]). چنانکه ابن حزم و فخر رازى و ابن قدامه و دیگران به این موضوع اشاره کرده اند:

پس چرا اصرار بر شستن پا داریم؟ و اگر کسى این کار را انجام ندهد، وضوى او را باطل مى دانیم؟

یعنى أنس بن مالک که بیش از ده سال خادم رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلم ـ بود هنگامیکه مى گوید: مسح پا واجب است او اصرار بر اشتباه دارد؟ حضرت على(رضی الله عنه) که سى سال همراه پیامبر اکرم بود (و مصاحبتش با پیامبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ) از همه صحابه ـ رضى الله عنهم ـ بیشتر بود، اصرار بر اشتباه دارد؟

1 ـ ابن حزم مى گوید: وقد قال بالمسح على الرجلین جماعه من السلف منهم على بن ابیطالب، وابن عباس، والحسن، وعکرمه، والشعبی، وجماعه غیرهم. وهو قول الطبری.

2 ـ الرازى: «اختلف الناس فی مسح الرجلین وفی غسلهما، فنقل القفّال فی تفسیره عن ابن عباس وأنس بن مالک و عکرمه والشعبی وأبی جعفر الباقر: إنَّ الواجب فیهما المسح و هو مذهب الامامیه من الشیعه»([338]).

3 ـ ابن قدامه: غسل الرجلین واجب فی قول اکثر أهل العلم... وروی عن علی(رضی الله عنه): أنه مسَحَ على نعلیه وقدمیه، ثم دخل المسجد فخلع نعلیه، ثم صلّى.

4 ـ وحکى عن ابن عباس: أنه قال: ما أجد فی کتاب اللّه الا غسلتین ومسحتین.

5 ـ وروی عن أنس بن مالک: أنه ذکر قول الحجاج: إغسلوا القدمین ظاهرهما و باطنهما... فقال أنس صدق اللّه وکذب الحجاج وحکى عن الشعبی أنه قال الوضوء مغسولان وممسوحان ولم یعلم من فقهاء المسلمین من یقول بالمسح على الرجلین غیر من ذکرنا...»([339]).



سؤال 142: آیا صحیح است که «الصلاه خیر من النوم» از بدعتهاى حضرت خلیفه ثانى(رضی الله عنه) بوده و در زمان پیامبر اکرم این جمله در اذان وجود نداشته؟ چنانچه ابن حزم ظاهرى، و امام مالک و قرطبى تصریح دارند.

1 ـ امام مالک مى گوید: اِن المؤذن جاء الى عمربن الخطاب یؤذنه لصلاه الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاه خیر من النوم فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح([340]).

هنگامیکه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند عمر را دید که به خواب فرو رفته فریاد برآورد: الصلاه خیر من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از این پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند.

2 ـ ابن حزم مى گوید: الصلاه خیر من النوم، ولا نقول بهذا ایضا لأنه لم یأت عن رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ([341]).



سؤال 143: آیا صحیح است که ما احناف به پیروى از امام ابو یوسف در فصول اذان و قبل از حى على الصلاه جایز مى دانیم جمله اى را اضافه کرده و خطاب به خلیفه وقت بگوئیم: السلام علیک ایها الامیر و رحمه الله و برکاته ـ و من این فتوى را در کتاب سیره حلبیه دیده ولى باور نکردم در آنجا مى گفت مؤذن عمر بن عبدالعزیز این کار را مى کرد.

سپس به مبسوط سرخسى مراجعه کرده دیدم که همین مطلب را نیز به عنوان «لاباس» مطرح کرده است.

ما که بر شیعه اشکال مى کنیم چرا مى گویند اشهد ان علیاً ولى الله، آیا این اشکال بر خود ما وارد نیست؟!

1 ـ سرخسى مى گوید: قدروى عن ابى یوسف رحمه الله انه قال: لابأس بأن یخصّ الأمیر بالتثویب فیأتى بابه فیقول: السلام علیک ایها الامیر و رحمه الله و برکاته حى على الصلاه مرتین حى على الفلاح مرتین الصلاه یرحمک اللّه([342])

2 ـ حلبى مى گوید: «عن أبى یوسف: لا أرى بأساً أن یقول المؤذن السلام علیک أیها الامیر و رحمه الله و برکاته حى على الصلاه، حى على الفلاح، الصلاه برحمک الله.» لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمین، اى و لهذا کان مؤذن عمر بن عبدالعزیز ـ رضى الله عنه ـ یفعله.([343])



سؤال 144: آیا صحیح است که مى گویند قصه حمار «یعفور» و سخن گفتن آن، با پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ در کتابهاى([344]) ما وجود دارد. بنابراین چرا ما به شیعه ایراد مى گیریم و وجود این جریان را در کافى آنان، دلیل بر ضعف تمامى روایات کافى بدانیم ؟ در حالیکه خودشان نیز روایت را ضعیف مى دانند.



سؤال 145: آیا صحیح است که در احادیث ما چنین آمده که گزاردن قرآن روى زمین جایز نیست ولى سوزانیدن قرآن جایز است؟

چنانچه ـ در کتاب المصاحف ابن ابى داود، از طاوس یمانى نقل شده، و مولف نیز چنین عنوان مى کند: حرق المصحف اذا استغنی عنه. یعنى سوزانیدن قرآن در صورتیکه از آن بى نیاز شدیم. سپس از طاوس نقل مى کند که: او سوزانیدن کتابها را اشکال نمى کرد و مى گفت: آب و آتش نیز از آفریده هاى خداوند است. آیا جعل این روایات براى سرپوش گذاشتن و توجیه کردن کار حضرت عثمان(رضی الله عنه) که قرآن ها را سوزانید ـ نیست؟

إنه لم یکن یرى بأساً أن یحرق الکتب و قال: إنما الماء و النار خلقان من خلق الله تعالى([345])

ولى از پیامبر اکرم نقل مى کند که حضرت هنگامى که آیاتى از قرآن را روى زمین دید ناراحت شده، و آن شخص را لعن کرده و از گذاشتن قرآن روى زمین نهى فرمود.

عن عمر بن عبدالعزیز: ان رسول الله رأى کتابا من ذکر الله فى الارض فقال: من صنع هذا؟ فقیل له هشام. فقال: لعن الله من فعل هذا لا تضعوا ذکر الله فی غیر موضعه.([346])



سؤال 146: آیا صحیح است که بخشى از قرآن کریم توسط گوسفند و یا حیوان دیگرى خورده شده و اثرى از آن نیست چنانچه حضرت ام المؤمنین عائشه(رضی الله عنه) مى فرماید: آیه رجم کردن زانى و آیه رضاع کبیر جزء قرآن بوده، و بر روى برگى نوشته شده بود ولى به هنگام رحلت پیامبر اکرمـ صلى الله علیه و سلّم ـ مشغول عزادارى بودیم که ناگهان گوسفندى آمده و آنرا خورد.

عائشه: لقد نزلت آیه الرجم و رضاعه الکبیر عشراً، و لقد کان فى صحیفه تحت سریری فلما مات رسول اللّه و تشاغلنا بموته دخل داجن فاکلها.([347])



سؤال 147: آیا صحیح است که حضرت عمر(رضی الله عنه)، قائل به تحریف قرآن و مفقود شدن پاره اى از آیات قرآن همانند آیه رجم بود؟

و حضرت عائشه ـ رضى الله عنها ـ قائل به ناپدید شدن دو سوم احزاب است و حضرت ابوموسى اشعرى(رضی الله عنه) قائل به ناپدید شدن دو سوره از قرآن به نام حفد و خلع است.

آیا این ادعاها به معناى تحریف قرآن نیست؟ و آیا ما مى توانیم به این قرآن استدلال کنیم و در برابر یهود و نصارى مدعى سلامت قرآن و عدم سلامت تورات و انجیل موجود شویم؟!

آیا اگر حضرت عمر و عائشه و اشعرى قائل به تحریف قرآن هستند ما چرا شیعه را به تحریف قرآن متهم مى کنیم؟

1 ـ حضرت عمر بر فراز منبر فرمود:

ان اللّه بعث محمداً بالحق، و أنزل علیه الکتاب، فکان مما انزل اللّه آیه الرجم فقرأناها و عقلناها و وعیناها، فلذا رجم رسول اللّه ،و رجمنا بعده فأخشى إن طال بالناس زمان أن یقول قائل: و اللّه ما نجد آیه الرجم فى کتاب اللّه فیضلوا بترک فریضه أنزلها الله، و الرجم فى کتاب اللّه حقّ على من زنى اذا أحصن من الرجال... ثم إنّا کنا نقرأ فیما نقرأ، من کتاب الله: أن لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم أن ترغبوا عن آبائکم...([348])

سیوطى از حضرت عمر(رضی الله عنه) چنین نقل کرده: إذا زنى الشیخ و الشیخه فارجموهما البته نکالاً من اللّه واللّه عزیز حکیم.([349])

2 ـ حضرت عائشه فرموده: کانت سوره نقرأ فى زمن النبی مأتی آیه، فلما کتب عثمان المصاحف لم نقدر منها الاّ ما هو الان.([350])

3 ـ حضرت ابوموسى أشعرى به اهل بصره گفته در زمان پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ سوره اى را مى خواندیم که به اندازه سوره برائت بوده ولى الان آنرا از یاد برده ام و فقط یک آیه از آنرا یاد دارم:

لوکان لابن ادم وادیان من مال: لابتغى و ادیاً ثالثاً و لا یملا جوف ابن آدم الاالتراب.

همو مى گوید سوره دیگرى نیز همانند سوره «سبّح» بود که آنرا از یاد برده ام و فقط یک آیه از آن را یاد دارم:

یا أیّها الذین آمنوا لِمَ تقولون مالا تفعلون، فتکتب شهاده فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامه.([351])

4 ـ و حضرت عائشه ـ رضى الله عنها ـ مى گوید: کان فیما انزل من القرآن: عشر رضعات معلومات یحرّمن ثم نسخن بخمس معلومات، فتوفی رسول الله ـ صلى الله علیه و سلّم ـ و هنّ فیما یقراً من القرآن.([352])

5 ـ مسلمه بن مخلد أنصارى مى گوید: أخبرونی بآیتین فى القرآن لم یکتبا فى المصحف فلم یخبروه، و عندهم سعد بن مالک. فقال ابن مسلمه: إنّ الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل اللّه بأموالهم و انفسهم آلا أبشروا انتم المفلحون و الذین آووهم و نصروهم و جادلوا عنهم القوم الذین غضب اللّه علیهم اولئک لا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره أعین جزاء بما کانوا یعملون.([353])

6 ـ حضرت عبد اللّه بن عمر(رضی الله عنه) مى گوید: بسیارى آیات قرآن از میان رفت و ناپدید شد:

لیقولنَّ احدکم قد اخذت القرآن کلّه و ما یدریه ما کلّه؟ قد ذهب منه قرآن کثیر، و لیقل قد اخذت منه ما ظهر.([354])

7 ـ و در مصحف حضرت عائشه ـ رضى الله عنها ـ چنین آمده:

إنّ اللّهَ و ملائکته یصلون على النبی یا ایّها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیماً و على الذین یصلّون الصفوف الاول.([355])



سؤال 148: آیا صحیح است اولین کسى که در عزادارى، مراسم سینه زنى به راه انداخت عایشه ـ رضى الله عنها ـ بود. آنجا که ایشان مى گوید: که چون احساس کردم پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ رحلت کرد: زنان را جمع کرده و بر سینه و صورت مى زدم.

عن عبّاد: سمعت عائشه تقول: مات رسول الله ـ صلى الله علیه و سلّم ـ ثم وضعتُ رأسه على و ساده و قمت أَلتدم ـ ای أضرب صدری ـ مع النساء و أضرب وجهی.([356])

و همچنین زنان بنى سفیان در شام در عزاى حضرت حسین(رضی الله عنه)سینه مى زدند ابن عبد ربه اندلسى مى گوید: قالت فاطمه: فدخلت الیهن فما وجدت فیهن سفیانیه إلاّ ملتدمه تبکی.([357])



سؤال 149: آیا صحیح است که شامیان براى حضرت عثمان(رضی الله عنه)یکسال عزادارى کرده و براى رحلت او گریستند...اگر ما مى گوئیم گریه و نوحه براى میت مشروع نیست. چرا در حضور معاویه در این مدت عزادارى کرده ولى او نه تنها اینکه مانع نشد بلکه آنان را حمایت و پشتیبانى مى کرد.

ذهبى مى گوید: نصب معاویه القمیص على منبر دمشق و الأصابع معلقه فیه و آلى رجال من اهل الشام لا یأتون النساء، و لا یمسّون الغُسل الامن حلُم، و لا ینامون على فراش، حتى یقتلوا قتله عثمان او تفنى ارواحهم، و بکوه سنه.([358])

معاویه پیراهن عثمان و بعضى از انگشتان قطع شده او را بر فراز منبر آویزان کرد، و عده اى از شامیان سوگند یاد کردند که به بستر استراحت و خواب نروند، و با همسران خود مقاربت نکنند. تا اینکه قاتلان عثمان را به قتل برسانند یا اینکه کشته شوند، و یکسال براى او گریستند.



سؤال 150: آیا ارزش و کرامت زن نزد ما در این حد است که او را در کنار و ردیف سگ و خوک و خر و شتر قرار دهیم. چنانچه در کتابهاى ما آمده: به هنگام نماز حائلى را قرار دهد تا اگر زن یا خر و یا شتر رد شود به صحت نماز ضررى نزند.

قال: و الظُعن یمرُّون بین یدیه: المرأه و الحمار و البعیر.([359])

یعنى نمازگذار با گذاشتن مانع در مقابل خود، زن، خر و شتر از برابر او را مى گذرند و ضررى به نماز نمى زند.

ابوهریره مى گوید: یقطع الصلاه المرأه و الحمار و الکلب.([360])

عبور زن و الاغ و سگ از مقابل نمازگذار نماز را باطل مى کند و احمد بن حنبل فرمود: یقطع الصلاه الکلب الأسود و الحمار و المرأه، یعنى عبور سگ سیاه و الاغ و زن نماز را باطل مى کند.([361])

البته این گونه تعبیرها بقدرى سنگین و با کرامت زن تنافی دارد که مورد اعتراض شدید آنان قرار گرفته.

جناب عائشه(رضی الله عنه) مى گوید: جعلتمونا بمنزله الکلب و الحمار...([362])

یعنى ما زنان را ردیف سگ و الاغ قرار دادید!!

**

در خاتمه از محضر استادم انتظار دارم این شبهات را هر چند ـ شاید ناچیز باشد ـ پاسخ فرماید، تا خدمتى به نسل جوان پرسشگر شده و آنان از هر گونه تزلزل و انحراف فکرى و عقیدتى مصون بمانند.

انشاء الله والسلام علیکم


.........................................

[299] . صحیح مسلم 4: 1873.
[300] . سنن ترمذى 5: 622.
[301] . سلسله الأحادیث الصحیحه 4: 356.
[302] . الموطا 2: 899.
ارى حاکم نیشابورى در مستدرک 3: 118، نص دوم را آورده ولى در سند آن «صالح بن موسى طلحى» است و درباره گفته اند: لیس بشى لیس بثقه، ضعیف الحدیث على حسنه، ضعیف الحدیث جداً، کثیر المناکیر عن الثقات، لا یکتب حدیثه، ضعیف... تهذیب التهذیب 4: 306 و حاکم آنرا به سند دیگرى نقل کرده و در آن: إسماعیل بن أبى اویس است، که او هم همانند «طلحى» ضعیف و وضاع حدیث دروغگو است. تهذیب التهذیب 1: 257.
[303] . سیر اعلام النبلاء 13: 427 ـ تاریخ بغداد 8: 92 ـ المنتظم 6: 36 ـ البدایه و النهایه 11: 95 ـ طبقات الحفاظ: 295 ـ شذرات الذهب 2: 201
[304] . المحلى 9: 519 ـ مسند الطیالسى: 227 ح 1637 زادالمعاد 1: 219 ـ العقد الفرید 4: 13.
[305] . المحبّر: 289، التفسیر الکبیر 10: 53، شرح الزرقانى 3: 153 ـ المحلى 9: 519 صحیح مسلم 1: 623 ـ مصنف عبدالرزاق 7: 499.
[306] . مبسوط سرخسى 5: 152 ـ شرح زرقانى 3: 155 ـ الهدایه فى شرح بدایه المبتدى 1: 190 ـ المغنی 6: 644 ـ المحلى 9: 519 مصنف عبدالرزاق 7: 497 ـ جامع البیان 4: 18 ـ الدر المنثور 2: 140 ـ تفسیر ابن کثیر 1: 474 ـ جامع البیان 4: 18 الحاوی الکبیر 11: 449 ـ البحرالرائق 3: 115.
[307] . سیر اعلام النبلاء 4: 321 ـ تذکره الحفاظ: 90; میزان الاعتدال 2: 659.
[308] . عمده القاری 5: 278.
[309] . نیل الاوطار 2: 187.
[310] . التوشیح على الجامع الصحیح 1: 463.
[311] . مسلم 1: 101. مجمع الزوائد 2: 57.
[312] . السنن الکبرى 2: 439 (دارالفکر).
[313] . تاریخ الاسلام، حوادث سال 447، ص 23.
[314] . کتاب الکبائر: 24.
[315] . المغنى 7: 22.
[316] . سیر اعلام النبلاء 14: 128.
[317] . درباره او گفته اند: الامام، الحجه، القدوه العدوی العمری، مالک و سفیان و اوزاعى.. از او حدیث نقل کرده اند در سال 163 هـ وفات یافت. سیر اعلام النبلاء 5: 316.
[318] . درباره گفته اند: الأمام المفتى، الثبت، عالم المدینه، العدوى، الضمری در سال 117 درگذشت، سیر اعلام النبلاء 5: 101.
[319] . المغنی 7: 22.
[320] . تاریخ طبرى 2: 579.
[321] . فتح القدیر 1: 407.
[322] . فتح الباری 4: 296.
[323] . عمده القاری 11: 125.
[324] . صحیح بخارى 1: 342.
[325] . سبل السلام 2: 10 ـ مسند احمد 3: 310.
[326] . ذهبى مى گوید: کان ابوهریره یجهر فى صلاته ببسم اللّه...» سیر اعلام النبلاء 2: 618 همو مى گوید: قال احمدبن خالد الذهلى الأمیر: صلیت خلف علی الرضا بنیسابور، فجهر ببسم اللّه فى کل سوره» سیر اعلام النبلاء 9: 389. ـ وهمو در جهر ببسم اللّه کتابى نوشته. مقدمه سیر اعلام النبلاء: 84.
[327] . مقدمه ابن الصلاح فى علوم الحدیث: 23 ـ کشف الظنون: 544 ـ فتح البارى: 477.
[328] . همان.
[329] . التفسیر الکبیر 1: 205.
[330] . تاریخ الاسلام 236 ـ سیر النبلاء 5: 343 عن ابن شهاب: من سنه الصلاه أن تقرا: بسم اللّه الرحمن الرحیم ثم فاتحه الکتاب، ثم تقرأ بسم اللّه... ثم تقرا سوره، فکان ابن شهاب یقرا احیانا سوره مع الفاتحه یفتتح کل سوره منها ببسم اللّه... وکان یقول: اول من قرأ بسم اللّه.. سرّاً بالمدینه عمر وبن سعید.
[331] . السنن الکبرى 7: 245 (دارالفکر) و ج 5: 183 دارالکتب العلمیه، سنن نسائى 5: 253.
[332] . منهاج السنه 2: 143. «و من هنا ذهب من ذهب من الفقهاء، الى ترک بعض المستحبات اذا صارت شعاراً ـ لهم ـ فانه وان لم یکن الترک واجباً لذلک ولکن فى اظهار ذلک مشابهه لهم فلا یتمیز السنی من الرافضی ومصلحه التمییز عنهم لأجل هجرانهم ومخالفتهم أعظم من مصلحه هذا المستحب.
[333] . المجموع نووى 5: 229 ـ إرشاد السارى 2: 468 إنَّ الافضل الآن العدول من التسطیح إلى التسنیم لأن التسطیح صار شعاراً للروافض فألاولى مخالفتهم.
[334] . تفسیر کشاف 3: 541.
[335] . فتح الباری 11: 142.
[336] . شرح المواهب اللدنیه 5: 13.
[337] . المحلى 2: 56.
[338] . التفسیر الکبیر 11: 161.
[339] . المغنی 1: 132.
[340] . الموطّا 1: 72.
[341] . المحلى 3: 161.
[342] . المبسوط 1: 131.
[343] . السیره الحلبیه 3: 304ـ نگاه: الهدایه فى شرح البدایه 1: 42 الجامع الصغیر 1: 38ـ تاریخ مدینه دمشق، ج 60: 40 ـ شرح الزرقانى 1: 215 ـ تنویر الحوالک ج 1، ص 71 ـ الذخیره 2: 47 ـ مواهب الجلیل 1: 431، الطبقات الکبرى 5: 334 و 359.
[344] . حیاه الحیوان 1: 355 ـ تاریخ دمشق 4: 232 ـ البدایه والنهایه 2: 39.
[345] . کتاب المصاحف 2: 666 ـ لابن ابى داود دار البشائر الاسلامیه ـ تاریخ الاسلام 3: 241 ـ تاریخ مدینه دمشق 39: 241 ـ تحفه الاحوذی 8: 241.
[346] . کتاب المصاحف 2: 650.
[347] . سنن ابن ماجه 1: 626.
[348] . صحیح بخارى 8: 26 ـ صحیح مسلم 5: 116 ـ مسند احمد 1: 47
[349] . الاتقان 1: 121.
[350] . الاتقان 2: 40.
[351] . صحیح مسلم 3: 100
[352] . صحیح مسلم 4: 167.
[353] . الاتقان 2: 42 ـ41 ـ40.
[354] . همان.
[355] . همان.
[356] . السیره النبویه 4: 305.
[357] . العقد الفرید 4: 383.
[358] . تاریخ الاسلام (الخلفاء)، 452.
[359] . السنن الکبرى 3: 166 و 3554 ـ مصنف ابن ابی شیبه 1: 315.
[360] . صحیح مسلم 1: 145 ـ المحلى 4: 8.
[361] . المحلى 4: 11.
[362] . همان. عن عکرمه یقطع الصلاه الکلب و المرأه و الخنزیر و الحمار و الیهودى و النصرانى و المجوسى. مصنف ابن ابى شیبه 1: 315.